خونه هایی با سقف های شیروانی
همه یک رنگ و یک معماری
خونه هایی با رنگ سفید وقرمز
همه دارای سقف ودیوار بتنی
شعری از لیلا عطروش 90
منت
تعریف وتفسیر
تعریف لغوی : به معنی اینکه کسی نسبت به دیگری نیکی و احسانی انجام دهد سپس به رخ او بکشد و او را سرزنش کند، آمده است
"منت"، در اصل از ریشه "منّ" گرفته شده است به معناى سنگى که با آن اجسام را وزن مى کنند، و در اصطلاح به نعمت هاى بزرگ و سنگین گفته می شود. و در لغت و استعمالات قرآن معناى گستردهاى دارد که مفهوم اول (بخشیدن نعمت هاى سنگین) را نیز شامل مىشود.
منّت نهادن ، این است که خود را نیکوکار ببیند ، و از لوازم آن : آشکارا انفاق کردن است و باز گفتن آن ، واداشتن توقّع پـاداش مانند سپاسگزاری و خدمت و تعظیم و اطاعت . و ایذاء (آزردن) ، آنست که او را سرزنش و ملامت کند و سبک شمارد و به خدمت گیرد ، و با او بدزبانی کند و روی ترش نماید و پرده وی بدرد .
معنی ایذاء و همچنین لوازم و نتایج ظاهری منّت نهادن روشن است . امّا منّت نهادن باطنی ، یعنی خود را نیکوکار دیدن ، از اینجا معلوم می شود که بعد از دادن صدقه بیش از پیش بعید بداند که گیرنده صدقه به او خیانت کند ..
تعریف اصطلاحی ـ به معنای نعمت و نیکی آمده مانند
: وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْک مَرَّةً أُخْرَی سورهطه:آیه37
و بار دیگر هم در حق تو نیکی کرده بودیم . (منت خداوند به دیگران احسان و نعمت است) و یکی از اسماء الهی ، منّان است .
ولی بیشتر به این معنی است کسی به دیگری احسان و نیکی کند و بعد به رخ او بکشد و او را سرزنش و اذیت کند و این از صفات ناپسندی است که آیات و روایات فراوانی آن رامذمت کردند
منت اگر جنب? عملى داشته باشد، زیبا و پسندیده است، و اگر با لفظ و سخن باشد زشت و ناپسند است. از آنجا که در محاورات روزمره منت بیشتر به معناى دوم استعمال می شود، به هنگام مطالعه آیاتى که در آنها از منت گذاشتن خداوند صحبت شده است،نیز همین معنای نا مطلوب به ذهن افراد تداعی می کند. در حالی که منت از طرف خداوند به معنای منت مصطلح بین ما نیست، بلکه به معنای دادن نعمت بزرگ است. ممکن است گفته شود حتی بیان بخشش نعمت های بزرگ از طرف خداوند که در آیات قرآن آمده است، می تواند همان منت گفتاری و به رخ کشیدن و ناپسند باشد!
در جواب باید گفت؛ اولاً : در مواردی که بیان نعمت، همراه اذیت و تحقیر باشد، قبیح و ناپسند است و این در جایی است که دو انسان که هر دو مخلوق و هر کدام دارای ضعف ها و ناتوانی های متعدد هستند بخواهند به خاطر چیز بی ارزشی که به دیگری می بخشند بریکدیگر منت بگذارند. این معنا همراه تحقیر و توهین است و به همین جهت این قسم از منت تقبیح شده است. در قرآن نیز وقتی می خواهد از منت گذاشتن نهی کند، همراه آن اذیت و تحقیر را نیز می آورد. گاهی نسبت به مردم می فرماید: اگر نعمتی دادید یا انفاقی کردید، بر برادران خود منت نگذارید؛
بنابر این، منت نهادن به دو صورت متصور است:
1. با بذل نعمت، و بخشیدن مال به انسان بدون این که در این مورد سخنی بگوید.
2. نعمت بخشیدن، توام با منت قولی و زبانی.
آیات قرآن که منت را به خدا نسبت می دهد با خبری که او را «منان » می خواند، ناظر به معنی نخست است، نه معنی دوم. و به منظور منت گذاری نیست، بلکه به خاطر ایجاد توجه به منعم و شناخت دیگر اسمای او مانند رحمان و رحیم است.
به عبارت دیگر، یادآوری نعمت گاهی به صورت هدف عنوان می گردد، و این که:ای انسانها! بدانید که بر سفره خوان خداوندی نشسته اید، ویادتان نرود که نان او را می خورید این همان منت نهادن ناپسند به معنی مذموم است که ساحت ربوبی از آن منزه است.
آیات و روایات در این مقوله
حضرت امام سجاد علیه السلام به پیشگاه الهی عرض می کند:
.و یا من لا یبیع نعمه بالاثمان، ویا من لا یکدر عطایاه بالامتنان . ای خدایی که نعمتهای خود را به بهایی نمی فروشد (چون همه از روی تفضل واحسان است) و بخششهای خود را به منت نهادن تیره نمی کند.
منت گذاری مایه کدورت و تیره گی روابط طرفین می گردد و این صفت ناپسند از مقام ربوبی دور است. در عبارت امام سجاد علیه السلام یک استدلال نهفته است به این مضمون »امتنان » مایه کدورت و تیره گی است وهر تیره گی ناپسند است و با مقام خداوندی سازگار نیست، پس امتنان با مقام ربوبی مناسب نیست
رسول خدا در حدیثی فرمود: «المنان بما یعطی، لا یکلمه الله ولا ینظر الیه ولا یزکیه و له عذاب الیم ».کسی که به چیزی که بخشش می کند، منت نهد، خداوند با او سخن نمی گوید، و به او از دریچه لطف نمی نگردد، و او را (از گناه) پاک نمی سازد و عذاب دردناک در کمین او است.
و نیز فرمود: هر کس به مؤمنی نیکی کند، وبعد او را با سخن خود آزار دهد و یا بر او منت نهد، خداوند «نیکی » او را باطل می کند و به او پاداش نمی دهد.
از طرفی در خود قرآن از منت گذاری، نکوهش شده چنان که می فرماید:
یا ایها الذین آمنوا لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی » (بقره/264)
ای ایمان آورده ها، صدقه های خود را با اذیت و منت نهادن باطل نکنید.
. الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله ثم لا یتبعون ما انفقوا منا و لا اذی لهم اجرهم عندربهم » (بقره/262). آنها که اموال خود را در راه خدا انفاق می کنند و به دنبال آن اذیت نکرده و منت نمی گذارند اجر و پاداش آنها نزد خداست.
این دستور، به ما می آموزد اگر خواسته باشیم کار نیک ما در راه خدا ضایع نگردد نباید آن را با منت آلوده کنیم.
وَلا تَمْنُن تَستَکْثرُ
منت مگذار ، و فزونی مطلب .سوره مدثر : آیه 6
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی کَرِهَ لِی سِتَّ خِصَالٍ وَکَرِهْتُهَا لِلْأَوْصِیَاءِ مِنْ وُلْدِی وَأَتْبَاعِهِمْ مِنْ بَعْدِی مِنْهَا الْمَنُّ بَعْدَ الصَّدَقَةِ
رسولخدا صلی الله علیه و آله : خداوند تبارک و تعالی ناپسند شمرد بر من شش خصلت را و من این شش خـصلت را بر فرزندان و پیروانم ناپسند شمردم یکی از اینها منت نهادن بعد از صدقه است .الکافی ج4 ص22
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام الْمَنُّ یَهْدِمُ الصَّنِیعَةَ
امام صادق علیه السلام : منت نهادن ارزش نیکیها را از بین میبرد .الکافی ج4 ص22
عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله فِی حَدِیثِ الْمَنَاهِی قَالَ وَمَنِ اصْطَنَعَ إِلَی أَخِیهِ مَعْرُوفاً فَامْتَنَّ بِهِ أَحْبَطَ اللَّهُ عَمَلَهُ وَثَبَّتَ وِزْرَهُ وَلَمْ یَشْکُرْ لَهُ سَعْیَهُ ثُمَّ قَالَ علیه السلام یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ حَرَّمْتُ الْجَنَّةَ عَلَی الْمَنَّان
رسولخـدا صلی الله علیه و آله : در حدیث مناهی میفرمایند : کسی که کار نیکی برای برادر دینی خویش انجام دهد سپس بر او منت نهد خداوند اجر و ثواب کارش
نابود میکند و بار و گناهش برایش میماند ؛ سپس حضرت فرمودند : خدای بزرگ میفرماید : منت گذار را از بهشت محروم کردم . وسائل الشیعة ج9 ص452
ابیاتی در این مقوله
به چشم مرحمتی سوی حال بنده نگر |
مرا ز منت این چرخ سفله باز رهان |
عبید زاکانی
هرچه از دونان به منت خواستی |
در تن افزودی و از جان کاستی |
سعدی
چو حافظ در قناعت کوش وز دنییّ دون بگذر |
که یک جو منت دونان دوصد من زر نمی ارزد |
حافظ
شاعر عرب زبان می گوید:
ان امرء اسدی الی صنیعة و ذکرنیها مرة للئیم
اگر کسی کار نیکی درحق من انجام دهد و آن را گرچه یک بار یاد آورد، او انسان پست است.
علاج وراه حلی برای نجات از منت نهادن
علاج خـلاصی از منت گذاردن ، آن است که : بداند که فی الحقیقه فقیر ، احسان نسبت به او کرده که صدقه او را قبول نموده ، و موجـب رستگاری او گردیده است . پس بایددهنده ، ممنون فقیر باشد . و بداند که : ـ همچنان که در حدیث وارد است ـ دست فقیر در گرفتن صدقه نایب دست خداست . و آنچه به فقیر می رسد همانا که به خدا رسیده است .
و از این جـهت ، سنّت است که : آنکه صدقه می دهد دست خود را ببوسد . و دست خود را بر بالای دست فقیر نگذارد . بلکه دست خود را بگشاید تا فقیر بردارد . و چگونه کسی هزار مرتبه ممنون نگردد از دستی که نایب دست خـداست و از او چیزی قبول می کند ؟ و با همه این ها خـدا هر صدقه را چندین مقابل عوض در دنیا و آخرت وعده فرموده است .
پـس اگر توقع و امید آن را ندارد زهی احمق که مال خـود را به عبث ضایع می کند . و اگر چشم عوض از خدا دارد پس به چه وجه منت بر فقیر گذارد ؟ و این مثل آن است که : کسی چیزی به تو حواله کند که به زید بدهی و او اضعاف مضاعف عوض به تو دهد و تو در چیزی که به زید می دهی منت بر او گذاری .
خاطره
من تازه به راهنمایی رفته بودم، دو هفته ای از اول مهر گذ شته بود ولی هنوز مشخص نبود که من در مدرسه مصباح درس میخوانم یا به مدرسه شاهد که در نزدیکی خونمون بود می روم برای من که تازه پا در آن دوره گذاشته بودم رفتن به این مدرسه یا آن مدرسه خیلی فرقی نمی کرد (در این جا مامان بابام نقش زیادی داشتن ،آنها میخواستن فرزندشان خوب آموزش ببینه پس تمام سعی و تلاششون را کردند تا توانستند بهترین را انتخاب کنند).
من در آن سن وسال فقط دوست داشتم بازی کنم یادم که آن روزها جوان یا نوجوان بودن برای من مطرح بود(من خیلی احساس بزرگی میکردم و همش می گفتم من الان یک جوان هستم و همش با هم سن وسالانم در این مورد به بحث و گفتگو می پرداختم )بالاخره بعد از دو هفته رفتن به مدرسه مصباح ،تقدیر بر این شد که من به مدرسه شاهد بروم پس من ثبت نام شدم .
همانطور که میدانید لباس فرم مدرسه شاهد به غیر از مانتو شلوار ومقنعه چادر هم بود.آن روز اولین روزی بود که من چادر مشکی می پوشیدم خیلی برام جالب بود و احساس عجیبی داشتم بالاخره از خونه راه افتادم ولی وقتی به مدرسه رسیدم به چیزی مواجه شدم که هیچ وقت در ذهنم به آن فکر نمی کردم و هیچ وقت فراموشش نمی کنم، آن چیز موجبات تعجب من را به وجود آورد. کادر مدرسه به مناسبت هفته دفاع مقدس و برای احترام به مقام شهدا ،عکس آنها را در حیاط مدرسه روبروی در ورودی گذاشته بودندکه نظر هر بیننده ای را به خودش جلب می کردوبرای من که یک دانش اموز حساس و غیر شاهد بودم خیلی حیرت انگیز و ثقیل بود شاید گفتنش آسان نباشه ولی من آن روز خیلی منقلب شدم نمی دونستم گریه کنم یا بخندم(گریه به سبب ان ماجرا و خنده به سبب اینکه وارد مدرسه جدیدی شدم و چادر پوشیدم ).
غرور و خود بینی
غرور به حالت احساسی گفته میشود که در آن شخص برای خود ارزش بسیار زیادی قائل است و در مقابل تواضع و نیستی بکار میرود. فکر اینکه شخص از همه کس و همه چیز خود را بالاتر میداند. شخص میتواند نسبت به کسی یا گروهی یا ملتی و یا چیزی غرور کند. [در مسیحیت هم] غرور بهعنوان یکی از گناهان [کبیره] هفتگانه شمرده میشود.(ویکی پدیا)
غرور به معنی فریفتن، بیهوده کسی را امیدوار کردن.(ویکی پدیا)
ماده «غر» به معنای فریب دادن یا فریب خوردن است. ریشه اصلى این واژه به معنى حصول غفلت به سبب تأثیر چیز دیگرى در انسان است.
و مراد ازآن در این مقام، فریفته شدن به شبهه و خدعه شیطان است، در ایمن شدن از عذاب خدای - تعالی - ، و مطمئن گشتن به امری که موافق هوا و هوس، و ملایم طبع باشد. پس هر که را اعتقاد آن باشد که او بر راه خیر است، و آن طریقه ای که دارد طریقه صحیح است، آن شخص مغرور است. و اگر فریفته امری شود که به واسطه آن خود راشخصی داند، آن عجب است - که مذکور شد - و اگر چه آن نیز از اقسام غرور است، و لیکن مراد در این مقام از غرور، مغرور شدن است به صحت آن کاری که می کند، و درست بودن آن. و چون بیشتر مردم به خود گمان نیک دارند، و افعال و اعمال خود رادرست پندارند، و حال اینکه در آن گمان، خطا کارند، پس ایشان مغرورند. مثل کسانی که مال مردم را می گیرند، و به مصرف خیرات و مبرات می رسانند، و مساجد و مدارس بنا می نهند، و پل و رباط می سازند، و چنان پندارند که عمل نیکی کرده اند، و به سعادتی رسیده اند. و این، محض غرور و غفلت است. و شیطان لعین او را فریب داده است. و بدان که: منبع هر هلاکتی، و سرچشمه هر شقاوتی، غرور و غفلت است.(معراج السعاده)
طبق تعریف بزرگان علم اخلاق، غرور عبارت است از دلخوش بودن به چیزى که موافق هواى نفس و تمایل طبع انسانى است و ناشى از اشتباه انسان یا فریب شیطان است.
ابیاتی در مورد غرور
از ساحلِ بحر چون که بُد دور با بحر سخن هَمی بگفتا
کَز ماست شکوه و فَرِّ دریا من تاجِ سپیدِ پُر غرورت
من باعثِ زیب و جُنب و جوشَت بی من تو چگونه کِی توانی
بر آبیِ آب حکمرانی دریا که شنید این حکایت
با موج بگفت با درایت آری تو مرا تاج سپیدی
لیک از تو بعید است که این را نشِنیدی تاجی که سرِ شاه نباشد
کمتر زِ کلاهِ ساده باشد آری تو پُر از جوش و خُروشی
بی آب چگونه می خروشی آبی که بقایِ تو از آن است
از بحر به جانِ تو روان است موج این سخنان زِ بحر نشنید
بر کبر و غرورِ خود فَزایید ناگاه زِ دور شد نمایان
یک سخرهِ ساحلی زِ مرجان آن موج به سخره خورد و زینسان
در آبیِ آب گشت پنهان این است سزایِ خود پرستی نابود شوی زِ آنچه هستی- .
اگر نازى کند یک دَم فرو ریزند قالبها
آیات،احادیثی در این مقوله
- یا ایها الناس... ان وعد الله حق فلاتغرنکم الحیاة الدنیا و لایغرنکم بالله الغرور
(سوره لقمان، آیه 3 )
ای مردم! ... به یقین وعده الهی حق است، پس مبادا زندگانی دنیا شما را بفریبد و مبادا (شیطان) فریبکار شما را به (کرم) خدا مغرور سازد
وذر الذین اتخذوا دینهم لعبا و لهوا و غرتهم الحیاة الدنیا (سوره انعام، آیه 70)
کسانی را که آیین (فطری) خود را به بازی و سرگرمی گرفتند و زندگی دنیا آنها را مغرور ساخته، رها کن
فاما الانسان اذا ما ابتلیه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربی اکرمن (سوره فجر، آیه 15)
- اما انسان هنگامی که پروردگارش او را برای آزمایش، اکرام می کند و نعمت می بخشد (مغرور می شود) و می گوید: «پروردگارم مرا گرامی داشته است.
حضرت امام باقر(ع) فرمودهاند: دو ملک در آسمان هستند که موکّل بندگانند؛ هر که تواضع کند، او را بلند مرتبه کنند و هر که تکبّر نماید، او را پست مرتبه سازند»، (کافى، ج 2، ص 122)
سید رسل - صلى الله علیه و آله - فرموده: «خوشا خوردن وخوابیدن زیرکان، که چگونه مغبون کردهاند بیدارى احمقان، و سعى و اجتهاد ایشان را، زیرا حمق، موجب غرور به بیدارى و اجتهاد مىگردد.و هر آینه به قدر ذرهاى از عملصاحب تقوى و یقین، بهتر است از عملى که روى زمین را مملو کردهاند از مغرورین» .(اخلاق نیک وبد در قرآن )
و از حضرت امام جعفر صادق - علیه السلام - منقول است که: «مغرور، در دنیامسکین است، و در آخرت مغبون و زیانکار، چون عوض کرده است بهتر را به زبونتر وتعجب مکن از خود، که بسا باشد که: فریفته شوى به مال و صحتبدن خود.و گمانکنى که باقى خواهى بود.و بسا باشد که: فریفته شوى به طول عمر خود و اولاد واصحاب خود.و پندارى که به سبب آنها نجات خواهى یافت.و گاهى فریفته شوى بهآنچه به همه خلق مىنمایى، از پشیمانى بر تقصیرات خود در عبادت.و شاید خدا از دلتو آنچه را به خلق مىنمائى داند.و بسا باشد که نفس خود را به تکلف بر عبادت بدارىو حال اینکه خداى - تعالى - اخلاص از تو طلب کند.و بسا باشد که افتخار کنى به علمو نسب خود و حال آنکه غافل باشى از آنچه از احوال تو پنهان استبر تو و خدامىداند.و بسا باشد که توهم کنى که خدا را مىخوانى، و حال آنکه تو غیر خدا راعبادت کنى.و بسا باشد که پنداشته باشى که نصیحتخلق مىکنى و حال آنکه قصد توآن باشد که مردم به سوى تو میل نمایند. .(اخلاق نیک وبد در قرآن )
در حدیثى مىخوانیم که زن(کوتاه قامتى) خدمت پیامبر(ص) رسید(و مسائل خود را پرسید) عایشه مىگوید: هنگامى که آن زن بیرون رفت من با دست اشارهاى به قد و قامت او کردم(یعنى چقدر کوتاه است) پیامبر(ص) فرمود: «غیبتش کردى»!
مرحوم فیض بعد از ذکر این حدیث مىگوید: «منشا این کار تکبر بود; زیرا اگر خود او هم کوتاه قد بود، چنین چیزى را در باره آن زن نمىگفت و این غیبت از غرور و تکبر سرچشمه مىگرفت.
بهترین راه عملى براى درمان غرور چیست؟ ( طرق درمان غرور)
شایسته است انسان واقع بین باشد و درباره خویش به انصاف قضاوت کند؛ یعنى، نه شایسته است که انسان خود را کمتر از آنچه هست بداند و نه زیبنده است که خود را بیش از آنچه هست، تلقى کند. هر دو آفت بوده و براى سرنوشت انسان مضر خواهد بود. به خصوص توجه داشته باشید که غرور، انسان را از اهداف عالى باز مىدارد. علت آن روشن است؛ چون انسان مغرور، به خودش اجازه مشورت و استفاده از نظرات و دیدگاههاى دوستان، اساتید و بزرگترها را نمىدهد و همین امر کافى است که او را از بسیارى از ارزشها عقب بیندازد. انسان مغرور، پیوسته نظر خود را بر دیگران ترجیح داده و استبداد رأى پیدا مىکند و در نتیجه از واقعبینى و حقیقتیابى به دور خواهد ماند. نکته دیگر این که مردم از افراد مغرور، متنفر و بیزارند؛ هم چنان که خود شما نیز از افراد مغرور خوشتان نمىآید. با این بیان در صدد خودشناسى و خودسازى برآمده و تلاش کنید، اگر ذرهاى غرور در وجودتان راه یافته به جاى آن، افتادگى و تواضع پیشه کنید
از آنجا که غرور غالبا ناشی از جهل و عدم شناخت خویشتن و قدر و منزلت انسان در پیشگاه خداست نخستین گام درمان این بیماری اخلاقی شناخت خویشتن و معرفت پروردگار و نیز شناخت لیاقت ها و شایستگی ها در انسانهای دیگر است.
اگر انسان به گذشته خویش برگردد که طفلی بود از هر نظر عاجز و ناتوان و به آینده خویش بنگرد که پیر و ناتوان و از کار افتاده می شود و اگر چند روزی قدرت، مال، ثروت، جوانی و زیبایی دارد، همه آنها در معرض انواع آفات است و طبق ضرب المثل معروف «به مالت نناز که به شبی از بین می رود و به جمالت نناز که به تبی از بین می رود! » همه اینها آسیب پذیر است.
و نیز اگر به تاریخ پیشینیان بنگرد و سرعت زوال قدرت ها و از میان رفتن اموال و نابودی امکانات با خبر شود هرگز مست غرور نخواهد شد.
چگونه انسان به عملش مغرور شود و حال آنکه ممکن است با ضربه ای که به مغز او تصادفا وارد شود نه تنها همه علومش را فراموش کند حتی نام خود را نیز فراموش کند؟ !
چگونه به اموالش مغرور گردد در حالی که با یک نوسان بازار و پیش آمدن یک حادثه مهم اجتماعی، سیاسی و یا نظامی نه تنها همه ثروت خود را از دست دهد بلکه بدهی زیادی به بار آورد؟ !
بنابراین انسانى که از خود هیچ ندارد، غرورش براى چیست؟! در بین علما افرادى بودهاند که
بعد از مدتها رنج و زحمت در راه علم با یک بیمارى مختصر همه آنچه را در طول سالها یاد گرفته بودند، فراموش کردند، به طورى که بعضاً اسم خود و فرزندان خود را هم از یاد بردهاند. این بهترین شاهد است بر این که هیچگاه عُجب و غرور سراغ انسان نیاید، زیرا علمى که با بیمارى مختصر به چنین سرنوشتى دچار شود، نباید موجب غرور شود
از آنجا که سرچشمه سرکشى ها و ناسپاسى هاى انسان غالباً غرور است، براى در هم شکستن این غرور خداى متعال در آیه 18 سوره «عبس» ، مى فرماید:
«خداوند این انسان را از چه چیز آفریده»؟!
مِنْ أَیِّ شَیْء خَلَقَهُ)؟)
«او را از نطفه اى ناچیز و بى ارزش آفرید، و سپس او را موزون ساخت و در تمام مراحل اندازه گیرى نمود»
مِنْ نُطْفَة خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ
چرا این انسان، به اصل خلقت خود نمى اندیشد؟! و ناچیز بودن مبدأ اصلى خود را فراموش مى کند؟
وانگهى چرا قدرت خداوند را در آفرینش این موجود بدیع از آن نطفه ناچیز نمى نگرد؟ که دقت در همین آفرینش انسان از نطفه و اندازه گیرى تمام ابعاد وجودى او، اعضاء پیکرش، استعدادهایش و نیازهایش، خود بهترین دلیل براى خداشناسى و معرفة اللّه است.
جمله «قَدَّرَهُ» از ماده «تقدیر» به معنى اندازه گیرى و موزون ساختن است; زیرا مى دانیم در ساختمان وجود انسان، بیش از بیست نوع فلز و شبه فلز به کار رفته، که هر کدام از نظر کمیت و کیفیت اندازه معینى دارد، که اگر کم و بیشى در آن رخ دهد، نظام وجود انسان به هم مى ریزد.
از این گذشته، کیفیت ساختمان اعضاء بدن ، و تناسب و ارتباط هاى آنها با یکدیگر، اندازه هاى دقیقى دارد، و نیز استعدادها، غرائز و امیالى که در فرد انسان، و در مجموعه جهان بشریت، نهفته است، باید طبق حساب خاصى باشد تا سعادت بشر را تأمین کند.
خداوند کسى است که تمام این اندازه گیرى ها را در آن نطفه بى ارزش انجام داده، نطفه اى که به قدرى کوچک است که اگر از سلول اصلى حیات شناور در آب آن به تعداد تمام انسان ها، یک جا جمع شود، بیش از یک انگشتانه را پر نمى کند.
آرى، در چنین موجود خرد و صغیر، این همه بدایع و نقوش را ترسیم کرد و به ودیعت نهاد.
)تفسیر نمونه، جلد 26 صفحه 146.(
چشم زخم
معنی وتفسیر(دهخدا)
چشم زخم . [ چ َ / چ ِ زَ ] (اِمرکب ) ? به سبب دیدن بعضی از مردم و تعریف کردنشان، کسی را و چیزی را آزار و نقصانی رسد، و عرب «العین اللامه » خوانند. (برهان ).
چشم زخ و چشزخ و چشم شور و دیده شور و نظر شور. (آنندراج ).
عبارت از آن است که شخصی چیز حَسین ومرغوب را نگاه کند و بطریق حسد در وی نظر اندازد و بعضی گویند در چشم زخم حسد ضروری نیست ، گاهی نظر دوست هم کار میکند. (آنندراج ).
آزار و نقصانی که از اثر نظر بد به کسی و یا چیزی رسد. (ناظم الاطباء).
اثر بد که از نگاه یا کلام کسی بر کسی یا چیزی برسد. (فرهنگ نظام ). نَظْرَة. نَفس . (منتهی الارب ). چشم بد. عین الکمال .
آسیب و زیانی که از نگاه پرمحبت و تحسین یا از نظر آمیخته به حسد و حیرت شورچشمان به افراد یا اشیاء رسد.
اثر چشم شور.
ابیاتی در این مقوله
آسیب نگاه شورچشمان :
مرا چه نقصان گر جفت من بزاد کنون
به چشم زخم هزاران پسر یکی دختر.(خاقانی )
مبادا بی تو هفت اقلیم را نور
غبار چشم زخم از دولتت دور(نظامی )
شد از گوشه ? چشم زخمی نژند
تب آمد شد آن نازنین دردمند(نظامی )
ای دوست دست حافظ تعویذ چشم زخم است
یارب که بینم آن را در گردنت حمایل (حافظ)
تیز خاری که در گلستان بود
از پی چشم زخم بستان بود. (نظامی)
چشم زخم واقعیت یا خرافه؟
یکی از اموری که در فرهنگ مردم وجود دارد و رواج یافته و از خرافه بی نصیب نمانده، چشم زخم و شور چشمی است؛ یعنی فردی با نگاهی خاص به دیگری آسیب برساند، بدون این که هیچ کار دیگری انجام دهد. در تحقق چشم زخم، دیدن و اعجاب بیننده از حُسن در طرف مقابل، لازم است. نظر و دیدگاه اسلام در اینباره میتواند سودمند بوده و ما را از خرافات در این مسئله باز دارد.
برخی از مردمان برای موجه کردن دلیل اعتقاد به شور چشمی به قران استناد کرده و معتقدند چون در قران به این موضوع اشاره شده پس واقعیت دارد (ولی بنده معتقدم شاید اشاره قرا ن به این موضوع چیز دیگری بوده که تاکنون بشر متوجه نشده مثل خیلی چیزهای دیگه). برخی دیگر از مردم شور چشمی و چشم زخم را جزء امور خرافی دسته بندی می کنند و هیچ اعتقاد و باوری به آن ندارند . این دسته از افراد می گویند شاید یکی از دلایلی که مردم حوادث زندگیشان را به چشم زخم نسبت می دهند تلقین باشد . مقصودم را با یک مثال روشن می کنم :
فرد بیماری را در نظر بگیرید که بیماری چندان جدی هم ندارد ? اگر این فرد از لحاظ روحیه ضعیف باشد و خودش را ببازد و دائما به خود تلقین کند که من با این بیماری خواهم مرد اگر بیماری قابل علاجی هم باشد روند بهبودی کاهش می یابد .
اما برعکس آن ? یعنی زمانی که فرد بیمار از روحیه ای قوی برخوردار باشد و از تلقین منفی خوداری کند بهبودی او سریعتر خواهد شد . بنابراین واضح و روشن است که افکار و نیات و اندیشه های انسان می تواند در بدن او موثر واقع شود? که این موضوع در مورد چشم زخم هم می تواند صادق باشد. به عبارتی زمانی که فردی به شور چشمی فرد دیگری اعتقاد پیدا کند بعد از ملاقات با فرد مذکور? با تلقین مداوم به خود? منتظر واقعه ای ناگوار خواهد بود و با کوچکترین واقعه ای که در زندگیش رخ می دهد آنرا به چشم زدن طرف مقابلش مربوط می داند . بنابراین تاثیرات روحی و روانی خود فرد دخالت بیشتری در ایجاد حوادث بر عهده دارند . امروزه دانشمندان بر این باورند که انسانها به طور طبیعی از راه چشم می توانند انرژی ساطع کنند? اما این نیرو به فرد خاصی اختصاص ندارد بلکه همگان از نیرو و توانی از این دست بر خوردارند منتها برخی با ممارست و تمرین این نیرو را تقویت کرده و ناخودآگاه تاثیر خود را بر جای می گذارند نظیر مرتاضان که با نیروی چشم کارهای عجیب و غریب انجام می دهند و کسی هم عمل آنها را انکار نکرده است . اما چشم زخم اگر هم حقیقتا وجود داشته باشد قطعا به معنای رایج که در جامعه وجود دارد نیست . هر حادثه ای در دنیا به علتی مربوط است و باید در پی علت های آن بود، و این موضوع باعث نمی شود که ما به کارهای خرافی و اعمال عوامانه پناه ببریم ? بلکه باید اعتماد به نفس ? جسارت و جرات و ایمان و تقوای بالا را در خود تقویت کنیم و در عین حال انسان همیشه باید از شر دیگران به خداوند پناه ببرد .
چشم زخم از منظر قرآن
دو آیه از قرآن را بسیاری از مفسران به چشم زخم ارتباط دادهاند.
1? سوره یوسف آیه 67: «و گفت ای پسران من، سفارش میکنم که چون به مصر رسیدید، همه از یک در وارد نشوید؛ بلکه از درهای مختلف در آیید و بدانید که از خدا چیزی شما را بینیاز نتواند کرد که هیچ کس فرمانروای عالم جز خدا نیست. من بر او توکل می کنم و باید صاحبان مقام توکل هم بر او اعتماد کنند».
یکی از احتمالاتی که در تفسیر این آیه گفته شده، «چشم زخم» است. از آن جا که برادران یوسف، نیکو روی و خوش قامت بودند و تعدادشان نیز بسیار بود پدرشان حضرت یعقوب (ع) ترسید که مردم مصر آنها را چشم بزنند؛ از این رو به فرزندان خود سفارش کرد که از یک دروازه، وارد نشوند؛ بلکه پراکنده شده و از دروازه های متعدد وارد شوند، تا چشم نخورند.
2. سوره قلم آیه 51: این آیه در فرهنگ عمومی مردم به آیه «اِن یَکاد» شهرت دارد. و پناهگاه خود برای جلوگیری از چشم زخم می دانند. خداوند در این آیه می فرماید: «ای رسول، نزدیک بود که کافران به چشمان بد، چشم زخمت زنند که چون آیات قرآن بشنوند، از شدت حسد گویند که همانا او دیوانه است».
علامه طباطبایی در تفسیر خود میفرماید: «بسیاری از مفسران «لیزلقونک بابصارهم» را به چشم زخم تفسیر کرده اند. و هیچ دلیل عقلی برای نفی چشم زخم وجود ندارد و چه بسا مواردی وجود دارد که بر چشم زخم قابل انطباق است».
در شأن نزول این آیه در تفاسیر آمده است که گروهی از قریش، افرادی از قبیله بنی اسد را که به چشم زخم و شور چشمی شهرت داشتند، اجیر کردند تا با این وسیله به رسول خدا (ع) آسیبی برسانند. در وصف بدچشمی برخی از افراد بنی اسد آوردهاند که برخی از آنان چنان بد چشم بودند، که آنها را زندانی کرده بودند، تا مبادا به دیگران آسیبی بزنند. همین افراد موقعی که پیامبر اکرم (ص) قرآن تلاوت میکرد، نزد پیامبر آمدند و گفتند: «این مرد چقدر فصیح است! و چقدر زیبا سخن می گوید!» ولی خداوند فرستاده خود را از گزند چشم زخم آنها محافظت کرد.البته این ماجرا نشان می دهد که چشم زخم زدن در توانایی افرادی خاص ومعدود بوده است. در مجمع البیان می نویسد این افراد گاه سه روز گرسنه میماندند تا بعد بتوانند این کار را انجام دهند.
چشم زخم از منظر روایات
برای مقابله و جلوگیری از چشم زخم در روایات به هیچ درمان مادی اشاره نشده است، بلکه در هم? آنها به نوعی یاد کردن خدا مفید شناسانده شده است.
الف. رسول خدا (ص) میفرماید: «چشم زخم حق است. هر کسی از چیزی درباره برادرش به شگفت آمد، باید در آن خدا را یاد کند؛ بی شک اگر خدا را یاد کند، چشم زخم به او آسیبی نخواهد رساند».
ب. در حدیثی امام صادق (ع) برای در امان ماندن از چشم زخم سفارش میکند که سه بار ذکر «ما شاء الله لا حول و لا قوٌة الٌا بالله العلیٌ العظیم» گفته شود.
ج. حرز و دعایی که پیامبر اکرم (ص) به توصیه جبرئیل (ع) برای درمان بیماری حسن و حسین (ع) استفاده نمود، این است: «اللٌهمٌ یا ذا السلطان العظیم و المنٌ القدیم و الوجه الکریم ذا الکلمات التامٌات و الدعوات المستجابات عاف الحسن و الحسین من انفس الجنٌ و اعین الانس».
د. در احادیث دیگری گفتن « تبارک الله احسن الخالقین اللهم بارک فیه»
تلاوت سورههای حمد، توحید، ناس، فلق و آیة الکرسی توصیه شده است.
با توجه به مطالب مطرح شده،اگر مسئله چشم زخم واقعیت داشته باشد، مقداری با خرافات هم مخلوط شده و برخی حساسیت بیش از حد دارند و هر اتفاقی را به چشم زخم و شور چشمی و… ربط می دهند! اسفند دود کردن و استفاده از مهره های آبی نیز برای دور کردن چشم زخم مبنای روایی ندارد، (البته امکان این که برخی سنگ ها در رفع چشم زخم مؤثر باشند، نفی نمی شود) ولی به هر حال با توکل برخدا و پناهندگی به خدا و دادن صدقه و خواندن ادعیه وارد شده می توان از شرّ این چشم ها درامان بود.