بسا روزه‏دار که از روزه خود جز گرسنگى و تشنگى بهره نبرد ، و بسا بر پا ایستاده که از ایستادن جز بیدارى و رنج برى نخورد . خوشا خواب زیرکان و خوشا روزه گشادن آنان . [نهج البلاغه]
همنشینی
کاکو سی کن
دوشنبه 90 بهمن 17 , ساعت 7:38 صبح  

 

 

 

شیراز

 

 

کاکو سی کن


1) هی صبح شد و باز به امید تو شُو شد

هی از چیش من اشک به یاد تو ولو شد.


2) من لِـبدی مَـفلوک و تو بشکن بالو بنداز

شفتش نمیدم از حرکاتت دلم اُو شد.


3) دل دُشتم و جز دل چی چی دشتم که ز مردم،

یی عمر قایم کرده بودم، باز چپو شد.


4) جِـر دادی و شِـر کردی و پیوند و پوکوندی،

ای اَرقِـه مالوندیش و خودت گفتی یهو شد.

***

5) گفتم یله شم تو شاچراغ تیرشه ببندم،

تا بلکه حالیم شه که چطو شد که ایطو شد؟!


6) پلکیدم و پلکیدم و افسوس ...ها بله،

تا مَشت شدی شیره ی جونم روِ رو شد.


7) در هر کِـر و هر سوک تو رو هی جار زدم من،

یعنی که بدون تو دلم غرق اَلُو شد.


8) من شاپرکم، بچه ی فلک از به چلُـوندُم،

دل له شد و بازیچه واسی دس بچو شد.


9) دیشو چغلیت کرد سمندر، کاکو سی کن،

ئی بسه زبون از غم عشق تو قَـدُو شد

.واژه های این شعر


* سِـی  Sey (بر وزن می): نگاه، تماشا، سیر، ریشه این واژه از سیر کردن است (سی کن: نگاه کن) 


* شو Show (بر وزن نو): شب


* لبدی Lebdy (به کسر لام و سکون ب): بی بند و بار


* شفت sheft (به کسر شین_بر وزن سفت) سخن را به درازا کشاندن، لفت دادن به لهجه تهرانی


* پوکوندی pokondy (به ضم پ و کاف)قطع کردی، پاره کردی (پوکید: قطع شد، پاره شد)


* ارقه Arghe : رند و زیرک


* مالوندیش Malondish فسخ کردی، به هم زدی، سر و تهش رو  هم آوردی


* یهو yeho : یکباره و ناگهانی


* یله شدن yaleh : رفتن (یله با همین تلفظ به معنای کج و یک ور نیز هست، یله شده، یکور شده) (یله شم: بروم)


* تیرشه tirshe (به کسر شین) تکه نازک و باریک پارچه (تیرشه بستن: همان دخیل بستن و برای مراد گرفتن پارچه به ضریح بستن میباشد)


* حالی hali : استنباط، درک ( حالیم شه: بفهمم، متوجه بشم)


* چطو chetow : (به کسر چ و ضم ط و تاکید روی واو): چطور


* پلکیدن pelkidan (به کسر پ و فتح دال) فعالیت کردن، جنبیدن


*  سوک suk:  گوشه، سو


* الو alow (به فتح الف و ضم لام) آتشی که شعله ور باشد


* قدو Ghadow (با فتح قاف و ضم دال) : سوختن زیاد از حد، جزغالهشیراز


 

 


 

 


نوشته شده توسط لیلا عطروش | نظرات دیگران [ نظر] 
شیراز از گل بهترو!
دوشنبه 90 بهمن 17 , ساعت 7:34 صبح  

 

 

شیراز

 

 

 

 

1- ای شهر شاعر پَروَرو، شیراز از گل بهترو!
                        کو شاعرو؟ کو دلبرو؟ کو ساقیو؟ کو ساغرو؟


2- کو رقص و نغمه‌ی بیدگونی؟ کو دشتی و دشتسونی؟
                        کو او جلال و شکرو؟ کو مطرب و افسونگرو؟


3- کو پَرگلو؟ کو بُـلـبُـلـو؟ کو دشت یاسم و سمبلو؟
                       کو نهر آبو؟ کو پُـلو؟ کو زمزمه‌ی شاخِه‌ی تـَرو؟


4- جُمعوی تابسون داغ و داغ، شیرازیوی با هم ایاغ،
                      دلخوش زیر بنگاه تو باغ، یار یی برو ، تار ئو برو!


5- پُوی ساز دَسَک می‌زدن، فـلای پــِلـِنـگــَک می‌زدن،
                      از شوق، شافتک می‌زدن، هم پسرو، هم دخترو.


6- عجب کــَلـَک بود اکـبـرو، لـُوی گـُلشاخه‌ی نیلوفرو،
                      داد نمره شو به دخترو، کلکو برد کل اکبرو!


7- باغ ارم، باغ صفا، باغ خلیلی، دلگشا،
                    پُر بود باغوی شهرما، از عطر عاشق پـَروَرو،


8- ای شهر از عالم سـَرُو، شیراز چون گل پَرپَرو،
                   کو عاشقت عاشقترو؟ کو بیژن سمندرو؟

 

 

 

شیراز

 


نوشته شده توسط لیلا عطروش | نظرات دیگران [ نظر] 
نیایش
شنبه 90 بهمن 15 , ساعت 2:26 عصر  

از خدا بخواهیم که ما رو آنی و لحظه ای به خودمون واگذار نکنه.

که در این مورد باید به داستانی اشاره کنم


دعای پرسوز پیامبر در سحرگاه

ازحضرت صادق علیه السلام روایت شده‌که رسول خدا در شبی‌که مخصوص به ام سلمه (یکی از همسران وی) بود در خانه او بودند. او در اثنای شب پیامبر را ندید؛ از این رو ناراحت شد و در اطراف خانه به جستجوی وی پرداخت تا سرانجام پیامبر را دید که در گوشه‌ای از بیت ایستاده دست‌ها را بلند کرده گریه می‌کند و می‌گوید:
اللهم لا تنزع منّی صالح ما اعطیتنی ابداً اللهم و لاتکلنی الی نفسی طرفة عین ابداً اللهم لا تشمت بی عدوّاً و لاحاسداً ابداً اللهم لا تردّنی فی سوء استنقذتنی منه ابداً
بار خدایا! آنچه ازشایستگی‌ها به من عطاکردی ازمن مگیر. بارخدایا! مرا حتی به اندازه چشم بر هم زدنی به خودم وامگذار. بارخدایا! دشمن یا حسدبرنده‌ای را به شماتت و سرزنش من وامدار. بارخدایا! مرا به سوء و بدی که از آن نجاتم دادی و رهاندی بازمگردان.
ام سلمه به کناری رفت و شروع به گریه و زاری کرد به طوری که پیامبر صلی الله علیه و آله به سراغ او رفت و فرمود: «چرا گریه می‌کنی؟» می‌گوید: عرض کردم: «پدرم و مادرم فدای تو! چگونه نگریم در حالی که تو با آن مکانی که از سوی خدا داری که تَرک اولای گذشته و آینده تو را بخشیده، از خدا درخواست می‌کنی که هرگز دشمن یا حسودی تو را شماتت نکند را به ناراحتی و نگرانی‌ای که از آن نجاتت داده، بر نگرداند و آن شایستگی‌ها که به تو عطا کرده از تو نگیرد و اینکه هرگز تو را حتی به اندازه یک چشم بر هم زدن به نفس خودت وا مگذارد.
فرمود: 
ای امّ سلمه: و ما یومننی و انما وکل الله یونس بن متی الی نفسه طرفة عین فکان منه ما کان 
چه چیز مرا ایمن گردانیده است حال آنکه خداوند به یک چشم بر هم زدن، یونس را رها کرده و به خود واگذاشت؛ پس، از او صادر شد آنچه که صادر گردید.
هر یک از این چهار فقره دعای پیامبر بزرگوار که در دل شب انشا کرده و با خدا زمزمه می‌نموده‌اند بسیار قابل توجه است و برای یک انسان عارف به خدا، بسیار ارزنده و سازنده می‌باشد به ویژه جملة دوم: «اللهم و لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابداً»، این جمله را همواره به خاطر داشته باشیم و از آن روزی بترسیم که خداوند ما را به حال خود رها کند که به تحقیق راه انسان در آن روز جز به سوی دوزخ نخواهد بود.

برگرفته از کتاب « سیری گذرا در سیره رسول الله (ص)» اثر حضرت آیت الله کریمی جهرمی
 

یونس نبی



نوشته شده توسط لیلا عطروش | نظرات دیگران [ نظر] 
غریبی و غربت
جمعه 90 بهمن 14 , ساعت 6:16 عصر  

 

غریبی و غربت

غریبی وغربت

شاید تا به حال غریب نبودی وطعم غربت را نچشیده ای ولی من به شخصه تا الان دو سری غربت را چشیده ام

یکی در دوران دانشجویی مخصوصا شب اولی که مامان وبابام من را به خوابگاه بردند و خودشان برگشتند آن شب بغض عجیبی گلوی من را می فشرد  همش دلم می خواست گریه کنم واز شدت ناراحتی فریاد بزنم ولی نمی دونم خدا چه نیروی عجیبی به من داده بود و چگونه به من آرامش داد آن شب من   را آن چنان  مشغول صحبت با یک دانشجوی سال بالایی کرد  که متوجه گذشت ساعت نشدم وقتی خاموشی زدند همه به اتاق هاشون رفتن من هم که تا ان موقعه این صحنه ها را ندیده بودم بنا را بر تقلید  گذاشتم و مثل انها رفتار کردم وبه رختخوابم رفتم ولی آن شب پلک به هم نزدم وتا صبح ثانیه  شماری کردم(هنوز به ان تخت عادت نکرده بودم ،شوق سر کلاس رفتن را داشتم ودلشوره هم داشتم).میدونی غریبی راکسی می فهمد که غربت کشیده باشد.

صبح وقتی بیدار شدم اولین کاری کردم این بود که به سراغ تلفن رفتم تا با خونه احوال پرسی کنم بعدش به کلاس رفتم وآن سه روز را به همون منوال سپری کردم.   همزمان با حضور من در دانشگاه بچه داداشم به دنیا آمده بودکه این خبر را من به هنگام ورود به شیراز فهمیدم خیلی خوشحال شدم ان موقعه تنها جملاتی  که گفتم این بود "من را به انجا ببریید،می خواهم ببینمش "

 


نوشته شده توسط لیلا عطروش | نظرات دیگران [ نظر] 
learn the secrets of a single man
سه شنبه 90 بهمن 11 , ساعت 9:39 صبح  

 

 

fatherband dad

 

 

 

 

learn the secrets of a single dad

whoi got out ofdebt and made

over 3000$per month taking

paid surveys on line

 

 

 

Hi, I"m Gary Mitchell. This is my story...

Everyday when I wake up I make breakfast for my daughter and drive her to school. I usually work out and run some errands before I head back home to get to "work".

It"s hard to even call it "work" though, because all I do is give my opinion on products and web sites and I get paid CASH! Companies need our opinions to make their products better so they can make even more money and will pay very well!

The best part is that ANYONE can take paid surveys. It doesn"t matter if you"re young or old, man or woman, or what language you speak! You WILL get paid for your opinion!

 

                  It"s hard to believe how great my life is now because it wasn"t like this..

 A few years ago

I was heavily in debt

Four years ago I lost my job at a manufacturing plant producing popular toys for kids. You can probably guess what happened since it has been happening all over the world, my company "moved" all production to China and told me I was fired.

What happened after getting fired was years of struggling to take care of my family and lots of nights with no sleep worrying about what I was going to do. I was forced to start using my credit cards and getting loans from family just to put food on the table for my child.

,I had credit card  bills

....student loans

and a young daughtert to support

Life was hard... Raising a young daughter on my own meant I had to be around when she got home from school but having a roof over our heads and being able to buy clothes and feed her was my top priority.

I spent months searching for another job, but it seemed like every job I applied to was only willing to pay minimum wage with no benefits. I was sad and

 depressed and didn"t know what I was going to when one of my lifelong friends invited me over to his house for a barbeque.!

every thingchanged when a frined

showed me a check they recived

for taking survey

I was in shock when my friend showed me a $300 check he had received. What he told me  changed my life forever. "Companies will PAY ME MONEY for my opinion???" I couldn"t believe what he was telling me.

Why hadn"t I heard of this before??? When he told me companies spend BILLIONS per year doing market research, I got really excited and started asking him more and more questions. He taught me everything he knew and I signed up to start taking surveys that same day

 


نوشته شده توسط لیلا عطروش | نظرات دیگران [ نظر] 
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >
درباره وبلاگ

همنشینی

لیلا عطروش
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 19 بازدید
بازدید دیروز: 14 بازدید
بازدید کل: 204471 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
احادیث . قران . نیایش .
نوشته های پیشین

دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
لوگوی وبلاگ من

همنشینی
لینک دوستان من

****شهرستان بجنورد****
xXx رنـــــــــــگـــــــــارنـــــــــــــــگ xXx
بوی سیب
یک نفس عمیــــــــــق
مهربانی
 از همه جا از همه رنگ
مقاله های تربیتی
آزاد اندیشان
دختروپسری ازنسل امروز
پسری ازنسل امروز
خودرو
اسیر عشق...
روژمان
. نفیس ترین گفتمان با شما
دنیای نفیس
تداعی
فال حافظ ناطق
فال روزانه
استخاره با قران
آشپز کوچولو
لیلا عطروش

اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

داستان عشق زال ورودابه
سییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
تولدم مباررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر
دوران کودکی و خاطرههاش
اتفاقات پیش بینی نشده
خاطره ای ازیلدای دانشجویی
[عناوین آرشیوشده]