ایمان
در تعریف برون دینی، باوری استوار و مستقل از خرد یا تجربه، به نوعی ایده است. معمولاً این ایده نوعی دین، و مجموعه ای از ایدههای کلی و جزئی است .(ویکی پدیا)
ایمان شناسی از المیزان
1 - جهم بن صفوان سمرقندى و پیروان او ایمان را شناخت قلبى و عدهاى تصدیق قلبى معرفى مىکنند و عمل و اقرار را از مفهوم ایمان بیرون مىدانند.
2 - محمد بن کرام سجستانى و عدهاى ایمان را اقرار زبانى مىشناسند و تصدیق قلبى و عمل به جوارج را جزء ایمان نمىدانند.
3 - برخى ایمان را قلبى و زبانى مىدانند و انجام طاعات و ترک محرمات را شرایع ایمان مىخوانند نه خود ایمان. از این گروه ابو حنیفه ایمان را شناخت قلبى و ابوالحسن اشعرى تصدیق قلبى مىخواند.
4 - بسیارى دیگر ایمان را تصدیق قلبى، زبانى و عمل به ارکان مىشناسند. معناى «ایمان» و رابطه آن با «قلب» فخر رازى ایمان را امرى قلبى مىداند و عمل به جوارح و اقرار به لسان را از مفهوم ایمان بیرون مىبیند
ایمان به خدا در واژه های قرآنی به معنای تصدیق به یگانگی او و پیامبرش و تصدیق به روز جزا و بازگشت به سوی او و تصدیق به هر حکمی است که فرستادگان آورده اند. البته تا اندازه ای با پیروی عملی نه اینکه هیچ پیروی نداشته باشد و لذا قرآن هر جا صفات نیک مومن را می شمارد و یا از پاداش نیک آن سخن به میان می آورد به دنبال ایمان، عمل صالح را نیز بیان می کند.
مصداقِ مفهوم «ایمان» واقعیّتی مادّی نیست، بلکه مانند امید، محبّت، انتظار، آرزو، شکر، و تقوا، واقعّیتی روحی یا نفسانی (psychological) است و نمیتوان مصداقی از آن را در پیش چشم همگان آورد تا بدانند که گوینده یا نویسنده ازین لفظ چه اراده کرده است.
ایمان یک جهش است.
کییرکگور برای فهم جهش مثال میزند به کسی که در شب کاملا ظلمانی خود را از بلندی به پایین پرت میکند. ممکن است که روی رختخواب پر قو بیفتد و ممکن هم هست روی تعدادی تیر و سرنیزه و .... هر کس میخواهد به رختخواب پر قو بیفتد باید جهش داشته باشد و ایمان بیاورد. مؤمن به چیزهایی ایمان میآورد که معلوم هم نیست مطابق با واقع باشد یا اصلا واقعیتی داشته باشد و فردای قیامت معلوم نیست چقدر از معتقداتش درست باشند؛ ولی اگر ساحل امن را میطلبد باید جهشی انجام دهد و ایمان بیاورد تا اگر مفاد ایمان او درست آمد، بهشتی شود. یعنی در این جهش، یا سود میبرد و زیان نمیکند یا ممکن است فقط زیان نکند.
ویژگی های ایمان در قرآن
1-کار «قلب» است: لَمْ تؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ (41/المائده) :دلهایشان ایمان نیاورده است.
2-فعلی است اختیاری، چراکه متعلِّقِ امر قرار میگیرد: آمِنُوا کَما آمَنَ النّاسُ(13/البقره) شما نیز، چنانکه[دیگر]مردم ایمان آوردند، ایمان آورید.
3-افزایش پذیر است: فَزادَهُمْ ایماناً (173/آل عمران): بر ایمانشان افزود.
4- از میان رفتنی و قابل تبدیل به کفر است: کَیفَ یَهدِی اللهُ قَوْماً کَفَروُا بَعْدَ ایمانِهِمْ (76/آل عمران) چگونه خدا گروهی را که پس از ایمان آوردن کفر ورزیدند هدایت کند
5- به موجودات عینی خارجی تعلّق میگیرد: «مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ و الْکِتابِ وَ النَّبیّینَ (177/البقره): کسی که به خدا و روز دیگر و فرشتگان و کتاب و پیامبران ایمان آوَرَد.
6- به گزارهها نیز تعلّق میگیرد: آمَنّا بِاللهِ وَ ما أُنزِلَ إِلَیْنا و ما أُنزِلَ إلی إِبراهیمَ وَ إِسمعیلَ وَ إِسحقَ وَ یَعقوبَ وَ الْأََسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عیسی وَ ما أُوتِیَ النَّبیُّونَ مِنْ ربِّهِمْ (136/البقره): به خدا ایمان آوردیم و به آنچه بر ما فروفرستادهاند و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و قبایل [دوازدهگانه بنی اسرائیل] فروفرستادهاند و آنچه به موسی و عیسی دادهاند و آنچه از جانب پروردگار پیامبران بدانان دادهاند.
7- چیزی غیر از «علم» است: الَّذینَ اُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْایمانَ (56/ الرّوم: کسانی که بدانان [هم] علم داده شده بود و [هم] ایمان.)
8- با عدم «اطمینان قلب» قابل جمع است: قالَ أَوَلَمْ تُؤمِنْ قالَ بَلی وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی(260/ البقره: [خدا به ابراهیم] گفت: هنوز ایمان نیاوردهای؟ [ابراهیم] پاسخ داد:چرا [ایمان آوردهام] ولی برای اینکه دلم آرام گیرد.)
9- خودْ متعلِّقِ «کُفْر» واقع میشود: مَنْ یَکْفُرْ بِالْإیمانِ (5/ المائده: کسی که به ایمان کفر ورزد.)
10- با «شکّ» قابل جمع نیست: لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤمِنُ بِاْلآخِرَهِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فی شَکٍّ (21/ سباء: تاکسی را که به آخرت ایمان دارد از کسی که درباره آن در شکّ است باز شناسیم.)
11- به «باطل» نیز تعلّق میگیرد: الَّذینَ آمَنُوا بِالْباطِلِ (52/ العنکبوت: کسانی که به باطل ایمان آوردهاند.)
12- لزوماً «عمل صالح» به بار نمیآوَرَد: مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْیَومِ الآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ (62/ البقره: کسانی که به خدا و روز دیگر ایمان آوردهاند و کار شایسته کردهاند در نزد پروردگارشان پاداش دارند.)
13- مقدّم بر راهیافتگی است: وَ إِنِّی لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی? (82/طه: و من کسی را که بازآید و ایمان آورد و کار شایسته کند و آنگاه راه یابد میآمرزم.)
14- لزوماً «فَلاح» آور نیست: مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسی أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحینَ (67 / القصص: کسی که باز آید و ایمان آورد و کار شایسته کند امید هست که از اهل فَلاح باشد.)
15- همیشه سودمند نیست: فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إیمانُهُمْ لَمّا رَأوْا بأْسَنا (85 / المؤمن: هنگامی که خشم مارا دیدند دیگر ایمانشان سودی نداشت.
کافی است توجّه کنیم به اینکه «ایمان» و مشتقّات آن 812 بار در قرآن کریم به کار رفتهاند و این عدد فاصله? بسیاری دارد با عدد اوصافی که از این کتاب آسمانی در خصوص ایمان به دست تواند آمد. نتیجه این میشود که میتوان با ضِرْسِ قاطع گفت که ایمانِ مورد نظرِ قرآن کریم دارای این اوصاف است، امّا نمیتوان مدعی شد که هر چه دارای این اوصاف باشد همان ایمان قرآنی است. به تعبیر دیگر،این اوصاف نشان میدهند که چه چیزی ایمان نیست، اما بیانگر این نیستند که ایمان چیست؛ یعنی میتوان تصور کرد که، غیر از ایمان، امور قلبی و روحی دیگری هم باشند که همگی در اوصاف مذکور در بالا شریک باشند.
زندگی پس از مرگ
اعتقاد به زندگی پس از مرگ دو گونه است تناسخ و رستاخیز.
روز حشر: به معنی روز برانگیخته شدن است.و مترادف روز قیامت و روز رستاخیز میباشد.محشور شدن هم از همین جا میآید.(ویکی پدیا)
رَستاخیز: به باور برانگیخته شدن پس از مرگ اشاره میکند. در فارسی رست به معنی پیکر مرده است و معنی واژگانی رستاخیز (رست+آ+خیز) «برخاستن جسدها» است
تناسخ:وازایش یا تناسخ یا باززایی یعنی زاییده شدن دوباره پس از مرگ،
تناسخ یعنی روح پس از مرگ به جسم فرد دیگری منتقل میشود
.مانند دائو، بوداگرایی، هندوگرایی، برهمایی، جینیسم، سیکیسم ویارسان است. همچنین برخی شیعیان معروف به غُلات نیز به آن اعتقاد دارندو آن را با رجعت یکی میدانند.
رستاخیز در مصر باستان
در باور مصریان باستان? روز داوری در هنگامه? پس از مرگ و پس از مومیایی شدن? با گواهی و اعتراف به پاکی از سوی شخص مرده در حضور اوزیریس و سایر خدایان? اتفاق میافتد. کسی که به نیکی اثبات شده? به زندگی پس از مرگ میرفت و کسی که در اثبات بیگناهی ناتوان میبود? خوراک درندگانی با نیمتنه تمساح و نیم دیگر شیر میشد.
رستاخیز در دین زردشت
در آئین زرتشت و بنا بر گاتها? در هزاره? سوم یا پایان جهان? نجاتدهندهای بنام سوشیانت ظهور می کند و خوبی و شادی در جهان حکمفرما میگردد. سپس مردگان زنده میشوند? بدکاران نابود و نیکوکاران به زندگی جاودانی میرسند .
رستاخیز در مسیحیت
تعریف رستاخیز در مسیحیت و به ویژه در بین کاتولیکها به همان معنای زنده شدن مردگان آمده.
ولی از نظر منابع در کتاب مقدس و انجیل? یکی در انجیل متی باب 25 به روشنی به رستاخیز نهایی اشاره شده و دیگری در کتاب مکاشفه(بخش پایانی انجیل) باب 20 تعریف شده است: آنگاه تخت بزرگ سفیدی دیدم. برآن کسی نشسته بود که زمین و آسمان از وی گریختند12سپس مردهگان را دیدم که از بزرگ و کوچک(برخاسته) در برابر خدا ایستادهاند. دفترها باز شد و مردهگان طبق آن محاکمه شدند13بنابراین دریا و زمین و قبرها? مردهگانی که در خود داشتند تحویل دادند تا مطابق اعمالشان محاکمه شوند14» کتاب مکاشفه- عهد جدید: باب 20 و آیات 11 الی 14»
رستاخیز(قیامت) در قرآن
آنچه از قرآن در وصف روز قیامت بدست میآید این است که روز قیامت روزی است که هیچ سبب و واسطهای بین خدا و مردم حاجب و مانع نمیشود و از ظاهر قرآن و سنت چنین بدست میآید که نسل بشر که منتهی به آدم و حوا میشود، تا آنروز منقرض میگردد.
موضوع باز شدن آسمانها و زمین از حالت پیوسته در آیه زیر از سوره انبیاء اشاره شده است:
آیا کسانی که کفر ورزیدند ندانستند که آسمانها و زمین هر دو به هم پیوسته بودند، و ما آن دو را از هم جدا ساختیم
همچنین موضوع پایان دنیا و بازگشتن آسمان به حالت اول نیز در چند آیه بعد از همان سوره اشاره شده است:
روزی که آسمان را همچون در پیچیدن صفحه نامهها در میپیچیم. همان گونه که بار نخست آفرینش دوباره آن را بازمیگردانیم. وعدهای است بر عهده ما، که ما انجام دهنده آنیم
تناسخ
تناسخ در آیین بودا
بعضی می گویند که او به بهشت و دوزخ معتقد بوده است .در مالزی معبدی است که بهشت و جهنم را با ساختن مجسمه هایی ترسیم کرده اند ولی آنچه مسلم است این که بودا مانند سایر هندوان به تناسخ عقیده داشت و همیشه درصدد بود که چگونه می تواند به نیروانا ، نایل شود. بودائیان معتقدند که روح انسان ، پس از مرگ ، نسبت به اعمال و کردارش ، در بدن های نوزاد انسان یا در حیوانات و نباتات درمی آید و آن قدر روح انسان از این بدن به آن بدن می رود تا این که کاملاً تصفیه شود و سرانجام به نیروانا بپیوندد. در مجموعه تعالیم بودا ، لفظ نیروانا همیشه مترادف با مفهوم برکت و خشنودی آمده است ، ولی نیروانای کامل شامل فناست. پاداش عالی ترین مقام پارسایی است که شخص هرگز دوباره پا به عرصه گیتی نگذارد.(معادل فناء فی الله در عرفان اسلامی است)
تناسخ در آیین هندو
درآیین هندو راجع به تناسخ آمده است که هر جانداری روانی دارد که از جهان روان "برهمان" آمده است. "برهمان" جاوید است و هرگز نمی میرد و از این رو روان زندگان که از جهان روان جاوید می آید مردنی نیست و همه مردم باید که نیکوئی پیشه کنند بدین امید که سرانجام به روان جهان بپیوندند. در "اوپانیشاد ها" آمده است که خدا (برهمان) ، نیروی حیاتی جهان ابدی است و روح فرد ، یعنی آتمن ، جزئی از آن نیروی حیاتی است. اوپانیشادها دربردارنده این تعلیم نیز هستند که هر زنده ای دستخوش دوباره زاییده شدن است و شکل بعدی وجود او بسته به کردارهایی است که در این زندگی مرتکب می شود.
تناسخ درآیین تائوئیسم
در تائوئیسم افرادی را می بینیم که در قالب افراد متفاوت در زمانهای مختلف زندگی کرده اند. در متن مقدس چانگ تزو آمده است: تولد آغاز نیست، مرگ پایان نیست، وجود داشتن بدون محدودیت است. ادامه یافتن بدون آغاز است.
تناسخ در آیین یارسان (اهل حق)
در دین یارسان تناسخ حقیقتی جدا نشدنی است. یارسان میگوید که هر روحی باید سیری را برای تکامل خود طی کند و آن را با دونادون میشناسند. روح باید جسمها وجامههای مختلف ازجمله ( مرحله جانوری؛ نباتی : جمادی و....) را طی کند و در هر مرحله روح وارد عالم برزخ میشود و پس از رسیدگی به اعمال روح و سنجش اعمالی که روح با اختیار خود بدست اورده دوباره روح را با توجه به اسحقاق خود به صورت نوزاد در خانواده مستحق خود (مثلا"در جامه انسانی) در خانواده ثروتمند یا فقیر و...مورد آزمایش قرار میگیرد.و بعد از 1001 دون(همان مرحله)روح انسان کامل میشود و ذات خدایی در آن روح نایل میشود.البته روحهایی وجود دارد که کمتر ویا بیشتر از هزار ویک دون را طی نمایند واین بستگی به دلایل مختلف از جمله ریاضت و لطف حق تعالی و ... دارد.در تناسخ اعتقاد به حلول روح است ولی در دونادون اعتقاد بر تجلی ومظهریت ذات بر روح است
تناسخ در اسلام
از آنجا که اعتقاد به معاد از اصول اعتقادات در اسلام است، برخی با تکیه بر این اصل معتقدند مسئله تناسخ جایگاهی در اسلام ندارد و بطور کل مردود است. اینان با اشاره به منابعی در قرآن، حدیث، و در بین متکلّمین و فلاسفه? اسلامی(مشاء، اشراق، حکمت متعالیه) دلایلی در ردّ تناسخ ارائه می کنند. البته برای نوعی از تناسخ که قیامت را مردود نداند، همچون اعتقاد به رجعت، دلیلی از متون اسلامی اقامه نمی کنند.
در عین حال، برخی دیگر با رجوع به آیاتی در قران به اشاره و مقبولیت آن در قرآن اشاره می کنند: "چگونه به خداوند کافر میشوید؟! در حالی که شما مردگان (و اجسام بیروحی) بودید، و او شما را زنده کرد؛ سپس شما را میمیراند؛ و بار دیگر شما را زنده میکند؛ سپس به سوی او بازگردانده میشوید.(بنابر این، نه حیات و زندگی شما از شماست، و نه مرگتان؛ آنچه دارید از خداست)." (بقره، 28) و نیز:
"شب را در روز در می آوری و روز را در شب در می آوری، و زنده را از مرده بیرون می آوری و مرده را از زنده بیرون می آوری؛ و هر که را بخواهی بی حساب روزی می دهی ." (آل عمران، 27)
و در آیه 99 و100 سوره مومنون آمده است که: "آنگاه که مرگ یکی از آن ها برسد می گوید:پروردگارا! مرا باز گردانید شاید عمل صالحی انجام دهم آنچه را در گذشته ترک کرده ام هرگز! این صرفاً سخنی است که او می گوید پیشاپیش آنان برزخ است تا آن روزی که برانگیخته شوند"
تناسخ با اصل "تبدل انواع" از دیدگاه مولانا متفاوت میباشد چرا که تناسخ به دور باطل اشاره و معتقد است روح از یک بدن به بدن دیگر بی هدف در حرکت است حال آنکه تبدل انواع معتقد است روح جهت تکامل و یکی شدن با ذات اقدس در حرکت است و تولد و مرگ مییابد.
خونه هایی با سقف های شیروانی
همه یک رنگ و یک معماری
خونه هایی با رنگ سفید وقرمز
همه دارای سقف ودیوار بتنی
شعری از لیلا عطروش 90
منت
تعریف وتفسیر
تعریف لغوی : به معنی اینکه کسی نسبت به دیگری نیکی و احسانی انجام دهد سپس به رخ او بکشد و او را سرزنش کند، آمده است
"منت"، در اصل از ریشه "منّ" گرفته شده است به معناى سنگى که با آن اجسام را وزن مى کنند، و در اصطلاح به نعمت هاى بزرگ و سنگین گفته می شود. و در لغت و استعمالات قرآن معناى گستردهاى دارد که مفهوم اول (بخشیدن نعمت هاى سنگین) را نیز شامل مىشود.
منّت نهادن ، این است که خود را نیکوکار ببیند ، و از لوازم آن : آشکارا انفاق کردن است و باز گفتن آن ، واداشتن توقّع پـاداش مانند سپاسگزاری و خدمت و تعظیم و اطاعت . و ایذاء (آزردن) ، آنست که او را سرزنش و ملامت کند و سبک شمارد و به خدمت گیرد ، و با او بدزبانی کند و روی ترش نماید و پرده وی بدرد .
معنی ایذاء و همچنین لوازم و نتایج ظاهری منّت نهادن روشن است . امّا منّت نهادن باطنی ، یعنی خود را نیکوکار دیدن ، از اینجا معلوم می شود که بعد از دادن صدقه بیش از پیش بعید بداند که گیرنده صدقه به او خیانت کند ..
تعریف اصطلاحی ـ به معنای نعمت و نیکی آمده مانند
: وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْک مَرَّةً أُخْرَی سورهطه:آیه37
و بار دیگر هم در حق تو نیکی کرده بودیم . (منت خداوند به دیگران احسان و نعمت است) و یکی از اسماء الهی ، منّان است .
ولی بیشتر به این معنی است کسی به دیگری احسان و نیکی کند و بعد به رخ او بکشد و او را سرزنش و اذیت کند و این از صفات ناپسندی است که آیات و روایات فراوانی آن رامذمت کردند
منت اگر جنب? عملى داشته باشد، زیبا و پسندیده است، و اگر با لفظ و سخن باشد زشت و ناپسند است. از آنجا که در محاورات روزمره منت بیشتر به معناى دوم استعمال می شود، به هنگام مطالعه آیاتى که در آنها از منت گذاشتن خداوند صحبت شده است،نیز همین معنای نا مطلوب به ذهن افراد تداعی می کند. در حالی که منت از طرف خداوند به معنای منت مصطلح بین ما نیست، بلکه به معنای دادن نعمت بزرگ است. ممکن است گفته شود حتی بیان بخشش نعمت های بزرگ از طرف خداوند که در آیات قرآن آمده است، می تواند همان منت گفتاری و به رخ کشیدن و ناپسند باشد!
در جواب باید گفت؛ اولاً : در مواردی که بیان نعمت، همراه اذیت و تحقیر باشد، قبیح و ناپسند است و این در جایی است که دو انسان که هر دو مخلوق و هر کدام دارای ضعف ها و ناتوانی های متعدد هستند بخواهند به خاطر چیز بی ارزشی که به دیگری می بخشند بریکدیگر منت بگذارند. این معنا همراه تحقیر و توهین است و به همین جهت این قسم از منت تقبیح شده است. در قرآن نیز وقتی می خواهد از منت گذاشتن نهی کند، همراه آن اذیت و تحقیر را نیز می آورد. گاهی نسبت به مردم می فرماید: اگر نعمتی دادید یا انفاقی کردید، بر برادران خود منت نگذارید؛
بنابر این، منت نهادن به دو صورت متصور است:
1. با بذل نعمت، و بخشیدن مال به انسان بدون این که در این مورد سخنی بگوید.
2. نعمت بخشیدن، توام با منت قولی و زبانی.
آیات قرآن که منت را به خدا نسبت می دهد با خبری که او را «منان » می خواند، ناظر به معنی نخست است، نه معنی دوم. و به منظور منت گذاری نیست، بلکه به خاطر ایجاد توجه به منعم و شناخت دیگر اسمای او مانند رحمان و رحیم است.
به عبارت دیگر، یادآوری نعمت گاهی به صورت هدف عنوان می گردد، و این که:ای انسانها! بدانید که بر سفره خوان خداوندی نشسته اید، ویادتان نرود که نان او را می خورید این همان منت نهادن ناپسند به معنی مذموم است که ساحت ربوبی از آن منزه است.
آیات و روایات در این مقوله
حضرت امام سجاد علیه السلام به پیشگاه الهی عرض می کند:
.و یا من لا یبیع نعمه بالاثمان، ویا من لا یکدر عطایاه بالامتنان . ای خدایی که نعمتهای خود را به بهایی نمی فروشد (چون همه از روی تفضل واحسان است) و بخششهای خود را به منت نهادن تیره نمی کند.
منت گذاری مایه کدورت و تیره گی روابط طرفین می گردد و این صفت ناپسند از مقام ربوبی دور است. در عبارت امام سجاد علیه السلام یک استدلال نهفته است به این مضمون »امتنان » مایه کدورت و تیره گی است وهر تیره گی ناپسند است و با مقام خداوندی سازگار نیست، پس امتنان با مقام ربوبی مناسب نیست
رسول خدا در حدیثی فرمود: «المنان بما یعطی، لا یکلمه الله ولا ینظر الیه ولا یزکیه و له عذاب الیم ».کسی که به چیزی که بخشش می کند، منت نهد، خداوند با او سخن نمی گوید، و به او از دریچه لطف نمی نگردد، و او را (از گناه) پاک نمی سازد و عذاب دردناک در کمین او است.
و نیز فرمود: هر کس به مؤمنی نیکی کند، وبعد او را با سخن خود آزار دهد و یا بر او منت نهد، خداوند «نیکی » او را باطل می کند و به او پاداش نمی دهد.
از طرفی در خود قرآن از منت گذاری، نکوهش شده چنان که می فرماید:
یا ایها الذین آمنوا لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی » (بقره/264)
ای ایمان آورده ها، صدقه های خود را با اذیت و منت نهادن باطل نکنید.
. الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله ثم لا یتبعون ما انفقوا منا و لا اذی لهم اجرهم عندربهم » (بقره/262). آنها که اموال خود را در راه خدا انفاق می کنند و به دنبال آن اذیت نکرده و منت نمی گذارند اجر و پاداش آنها نزد خداست.
این دستور، به ما می آموزد اگر خواسته باشیم کار نیک ما در راه خدا ضایع نگردد نباید آن را با منت آلوده کنیم.
وَلا تَمْنُن تَستَکْثرُ
منت مگذار ، و فزونی مطلب .سوره مدثر : آیه 6
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی کَرِهَ لِی سِتَّ خِصَالٍ وَکَرِهْتُهَا لِلْأَوْصِیَاءِ مِنْ وُلْدِی وَأَتْبَاعِهِمْ مِنْ بَعْدِی مِنْهَا الْمَنُّ بَعْدَ الصَّدَقَةِ
رسولخدا صلی الله علیه و آله : خداوند تبارک و تعالی ناپسند شمرد بر من شش خصلت را و من این شش خـصلت را بر فرزندان و پیروانم ناپسند شمردم یکی از اینها منت نهادن بعد از صدقه است .الکافی ج4 ص22
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام الْمَنُّ یَهْدِمُ الصَّنِیعَةَ
امام صادق علیه السلام : منت نهادن ارزش نیکیها را از بین میبرد .الکافی ج4 ص22
عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله فِی حَدِیثِ الْمَنَاهِی قَالَ وَمَنِ اصْطَنَعَ إِلَی أَخِیهِ مَعْرُوفاً فَامْتَنَّ بِهِ أَحْبَطَ اللَّهُ عَمَلَهُ وَثَبَّتَ وِزْرَهُ وَلَمْ یَشْکُرْ لَهُ سَعْیَهُ ثُمَّ قَالَ علیه السلام یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ حَرَّمْتُ الْجَنَّةَ عَلَی الْمَنَّان
رسولخـدا صلی الله علیه و آله : در حدیث مناهی میفرمایند : کسی که کار نیکی برای برادر دینی خویش انجام دهد سپس بر او منت نهد خداوند اجر و ثواب کارش
نابود میکند و بار و گناهش برایش میماند ؛ سپس حضرت فرمودند : خدای بزرگ میفرماید : منت گذار را از بهشت محروم کردم . وسائل الشیعة ج9 ص452
ابیاتی در این مقوله
به چشم مرحمتی سوی حال بنده نگر |
مرا ز منت این چرخ سفله باز رهان |
عبید زاکانی
هرچه از دونان به منت خواستی |
در تن افزودی و از جان کاستی |
سعدی
چو حافظ در قناعت کوش وز دنییّ دون بگذر |
که یک جو منت دونان دوصد من زر نمی ارزد |
حافظ
شاعر عرب زبان می گوید:
ان امرء اسدی الی صنیعة و ذکرنیها مرة للئیم
اگر کسی کار نیکی درحق من انجام دهد و آن را گرچه یک بار یاد آورد، او انسان پست است.
علاج وراه حلی برای نجات از منت نهادن
علاج خـلاصی از منت گذاردن ، آن است که : بداند که فی الحقیقه فقیر ، احسان نسبت به او کرده که صدقه او را قبول نموده ، و موجـب رستگاری او گردیده است . پس بایددهنده ، ممنون فقیر باشد . و بداند که : ـ همچنان که در حدیث وارد است ـ دست فقیر در گرفتن صدقه نایب دست خداست . و آنچه به فقیر می رسد همانا که به خدا رسیده است .
و از این جـهت ، سنّت است که : آنکه صدقه می دهد دست خود را ببوسد . و دست خود را بر بالای دست فقیر نگذارد . بلکه دست خود را بگشاید تا فقیر بردارد . و چگونه کسی هزار مرتبه ممنون نگردد از دستی که نایب دست خـداست و از او چیزی قبول می کند ؟ و با همه این ها خـدا هر صدقه را چندین مقابل عوض در دنیا و آخرت وعده فرموده است .
پـس اگر توقع و امید آن را ندارد زهی احمق که مال خـود را به عبث ضایع می کند . و اگر چشم عوض از خدا دارد پس به چه وجه منت بر فقیر گذارد ؟ و این مثل آن است که : کسی چیزی به تو حواله کند که به زید بدهی و او اضعاف مضاعف عوض به تو دهد و تو در چیزی که به زید می دهی منت بر او گذاری .