ایمان
در تعریف برون دینی، باوری استوار و مستقل از خرد یا تجربه، به نوعی ایده است. معمولاً این ایده نوعی دین، و مجموعه ای از ایدههای کلی و جزئی است .(ویکی پدیا)
ایمان شناسی از المیزان
1 - جهم بن صفوان سمرقندى و پیروان او ایمان را شناخت قلبى و عدهاى تصدیق قلبى معرفى مىکنند و عمل و اقرار را از مفهوم ایمان بیرون مىدانند.
2 - محمد بن کرام سجستانى و عدهاى ایمان را اقرار زبانى مىشناسند و تصدیق قلبى و عمل به جوارج را جزء ایمان نمىدانند.
3 - برخى ایمان را قلبى و زبانى مىدانند و انجام طاعات و ترک محرمات را شرایع ایمان مىخوانند نه خود ایمان. از این گروه ابو حنیفه ایمان را شناخت قلبى و ابوالحسن اشعرى تصدیق قلبى مىخواند.
4 - بسیارى دیگر ایمان را تصدیق قلبى، زبانى و عمل به ارکان مىشناسند. معناى «ایمان» و رابطه آن با «قلب» فخر رازى ایمان را امرى قلبى مىداند و عمل به جوارح و اقرار به لسان را از مفهوم ایمان بیرون مىبیند
ایمان به خدا در واژه های قرآنی به معنای تصدیق به یگانگی او و پیامبرش و تصدیق به روز جزا و بازگشت به سوی او و تصدیق به هر حکمی است که فرستادگان آورده اند. البته تا اندازه ای با پیروی عملی نه اینکه هیچ پیروی نداشته باشد و لذا قرآن هر جا صفات نیک مومن را می شمارد و یا از پاداش نیک آن سخن به میان می آورد به دنبال ایمان، عمل صالح را نیز بیان می کند.
مصداقِ مفهوم «ایمان» واقعیّتی مادّی نیست، بلکه مانند امید، محبّت، انتظار، آرزو، شکر، و تقوا، واقعّیتی روحی یا نفسانی (psychological) است و نمیتوان مصداقی از آن را در پیش چشم همگان آورد تا بدانند که گوینده یا نویسنده ازین لفظ چه اراده کرده است.
ایمان یک جهش است.
کییرکگور برای فهم جهش مثال میزند به کسی که در شب کاملا ظلمانی خود را از بلندی به پایین پرت میکند. ممکن است که روی رختخواب پر قو بیفتد و ممکن هم هست روی تعدادی تیر و سرنیزه و .... هر کس میخواهد به رختخواب پر قو بیفتد باید جهش داشته باشد و ایمان بیاورد. مؤمن به چیزهایی ایمان میآورد که معلوم هم نیست مطابق با واقع باشد یا اصلا واقعیتی داشته باشد و فردای قیامت معلوم نیست چقدر از معتقداتش درست باشند؛ ولی اگر ساحل امن را میطلبد باید جهشی انجام دهد و ایمان بیاورد تا اگر مفاد ایمان او درست آمد، بهشتی شود. یعنی در این جهش، یا سود میبرد و زیان نمیکند یا ممکن است فقط زیان نکند.
ویژگی های ایمان در قرآن
1-کار «قلب» است: لَمْ تؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ (41/المائده) :دلهایشان ایمان نیاورده است.
2-فعلی است اختیاری، چراکه متعلِّقِ امر قرار میگیرد: آمِنُوا کَما آمَنَ النّاسُ(13/البقره) شما نیز، چنانکه[دیگر]مردم ایمان آوردند، ایمان آورید.
3-افزایش پذیر است: فَزادَهُمْ ایماناً (173/آل عمران): بر ایمانشان افزود.
4- از میان رفتنی و قابل تبدیل به کفر است: کَیفَ یَهدِی اللهُ قَوْماً کَفَروُا بَعْدَ ایمانِهِمْ (76/آل عمران) چگونه خدا گروهی را که پس از ایمان آوردن کفر ورزیدند هدایت کند
5- به موجودات عینی خارجی تعلّق میگیرد: «مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ و الْکِتابِ وَ النَّبیّینَ (177/البقره): کسی که به خدا و روز دیگر و فرشتگان و کتاب و پیامبران ایمان آوَرَد.
6- به گزارهها نیز تعلّق میگیرد: آمَنّا بِاللهِ وَ ما أُنزِلَ إِلَیْنا و ما أُنزِلَ إلی إِبراهیمَ وَ إِسمعیلَ وَ إِسحقَ وَ یَعقوبَ وَ الْأََسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عیسی وَ ما أُوتِیَ النَّبیُّونَ مِنْ ربِّهِمْ (136/البقره): به خدا ایمان آوردیم و به آنچه بر ما فروفرستادهاند و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و قبایل [دوازدهگانه بنی اسرائیل] فروفرستادهاند و آنچه به موسی و عیسی دادهاند و آنچه از جانب پروردگار پیامبران بدانان دادهاند.
7- چیزی غیر از «علم» است: الَّذینَ اُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْایمانَ (56/ الرّوم: کسانی که بدانان [هم] علم داده شده بود و [هم] ایمان.)
8- با عدم «اطمینان قلب» قابل جمع است: قالَ أَوَلَمْ تُؤمِنْ قالَ بَلی وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی(260/ البقره: [خدا به ابراهیم] گفت: هنوز ایمان نیاوردهای؟ [ابراهیم] پاسخ داد:چرا [ایمان آوردهام] ولی برای اینکه دلم آرام گیرد.)
9- خودْ متعلِّقِ «کُفْر» واقع میشود: مَنْ یَکْفُرْ بِالْإیمانِ (5/ المائده: کسی که به ایمان کفر ورزد.)
10- با «شکّ» قابل جمع نیست: لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤمِنُ بِاْلآخِرَهِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فی شَکٍّ (21/ سباء: تاکسی را که به آخرت ایمان دارد از کسی که درباره آن در شکّ است باز شناسیم.)
11- به «باطل» نیز تعلّق میگیرد: الَّذینَ آمَنُوا بِالْباطِلِ (52/ العنکبوت: کسانی که به باطل ایمان آوردهاند.)
12- لزوماً «عمل صالح» به بار نمیآوَرَد: مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْیَومِ الآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ (62/ البقره: کسانی که به خدا و روز دیگر ایمان آوردهاند و کار شایسته کردهاند در نزد پروردگارشان پاداش دارند.)
13- مقدّم بر راهیافتگی است: وَ إِنِّی لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی? (82/طه: و من کسی را که بازآید و ایمان آورد و کار شایسته کند و آنگاه راه یابد میآمرزم.)
14- لزوماً «فَلاح» آور نیست: مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسی أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحینَ (67 / القصص: کسی که باز آید و ایمان آورد و کار شایسته کند امید هست که از اهل فَلاح باشد.)
15- همیشه سودمند نیست: فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إیمانُهُمْ لَمّا رَأوْا بأْسَنا (85 / المؤمن: هنگامی که خشم مارا دیدند دیگر ایمانشان سودی نداشت.
کافی است توجّه کنیم به اینکه «ایمان» و مشتقّات آن 812 بار در قرآن کریم به کار رفتهاند و این عدد فاصله? بسیاری دارد با عدد اوصافی که از این کتاب آسمانی در خصوص ایمان به دست تواند آمد. نتیجه این میشود که میتوان با ضِرْسِ قاطع گفت که ایمانِ مورد نظرِ قرآن کریم دارای این اوصاف است، امّا نمیتوان مدعی شد که هر چه دارای این اوصاف باشد همان ایمان قرآنی است. به تعبیر دیگر،این اوصاف نشان میدهند که چه چیزی ایمان نیست، اما بیانگر این نیستند که ایمان چیست؛ یعنی میتوان تصور کرد که، غیر از ایمان، امور قلبی و روحی دیگری هم باشند که همگی در اوصاف مذکور در بالا شریک باشند.