سنگاپور 3
بلیط مان برای 8 صبح روز جمعه برابر با 29 اکتبر 2010 بود .از آنجایی که راهی نبود، ترجیح دادیم که با اتوبوس برویم.ساعت 6:15 بیدار شدیم ،نماز خواندیم، صبحانه تخم مرغ خوردیم.دیگه ساعت 7:15 سوار ماشین بودیم ولی از شانس بدمان بارون میامد و ترافیک سنگینی بود.وقتی به محل قرار رسیدیم ساعت از 8 گذشته بود ولی خوش بختانه اتوبوس حرکت نکرده بود،سوار شدیم.ولی قبل از مستقر شدن روی صندلی، راننده گذر نامه ما را گرفت تا به وسیله آان تغذیه بین راهی برایمان بگیرد.ساعت 8:30 اتوبوس حرکت کرد.(گفتم اتوبوس، ولی زمین تا آسمان با اتوبوسهای ایران فرق میکرد،صندلیهاش مثل مبل راحتی بود و هر صندلی تلویزیونی در جلوی خودش داشت) ما حرکت مان را از4راه بوکیت بینتان شروع کردیم و از جلوی خونمون که در بزرگراه سرمبان بود گذشتیم.ساعت 11:30 اتوبوس در ایسگاه گاز که کنار یک محل تفریحی و رستوران بود، توقفی کرد.بعد از آن 2 ساعتی طول کشید تا به مرز مالزی رسیدیم.(مثل تمام کشورها که باید برای خروج،گذرنامه مهر خروجی بخورد).برای خروج از کشور مالزی هم ما را وارد سالنی کردند تا گذر نامه ها را مهر بزنند.ولی چون که ویزای من، ویزای توریستی بود پلیس گمرک به ما گیر داد و از ما بلیط برگشت به ایران را خواست.اما بلیط مان را همراه نداشتیم،طلب 100رینگت رشوه کرد .بالاخره ما 50 رینگت به آن دادیم. از ساختمان گمرک بیرون آمدیم،سوار اتوبوس شدیم. وراننده ما را به سمت ساختمان گمرک سنگاپور برد.حقیقتش اینست که فاصله کشور مالزی به سنگاپور دریا است و آنها با پلی که بر روی آن زده اند آن دو کشور را به هم وصل کرده اند.بعد از گذشت از این ?پل که دریای زیبائی را در زیر خود داشت به ساختمان گمرک سنگاپور رسیدیم. دوباره از اتوبوس پیاده شدیم وارد سالن شدیم(سالنی بزرگ ، تمیز و عالی بود)ولی نکتهای که نظر ما را در همان ابتدا به خود جلب کرد این بود که "عکس برداری و فیلم برداری ممنوع".وارد شدیم، کارت عبور را پر کردیم و در صف ایستادیم من در زیر لب دعا میکردم که دوباره به گذرنامه من گیر ندهند. خدا را شکر ،گیر ندادند.ولی ایندفعه به گذر نامه همسرم گیر دادند، خودمان نفهمیدیم که چرا ؟شاید اینکه میخواستند ویزای دانشجوئی او را چک کنند و یا به خاطر اینکه ایرانی بودیم.ما را به اتاقی بردند که چند ایرانی دیگر که هم سفرمان بودند هم در آنجا حضور داشتند.من نگران شده بودم ولی با دیدن آنها آرامش گرفتم.(با چک کردن گذرها و پرسیدن اسم دانشگاه و رشته همسرم)گذرها را به ما دادند و ما را راهی اتوبوس کردند.این را هم بگویم خیلی مودبانه به ما رفتار کردند.ما جز آخرین نفرات بودیم که سوار اتوبوس شدیم.همگی (ما ایرانی ها) نفس راحتی کشیدیم.ساعت 2:30 به محل استقرار( لاگزری تور-luxury tour )رسیدیم.از اتوبوس پیاده شدیم، ساکمان را برداشتیم.راهنمای تور به ما سرویسی را که باید سوار میشدیم،را نشان داد.ما را به )هتل کنینگ فورتcanning forth hotel-)برد.بعد از کارهای اولیه ورودی ،شماره اتاق و طبقه آن را بهمون گفتنند.(شماره601-طبقه ششم).رفتیم توی اتاق کمی استراحت کردیم نمازمان را خواندیم و نقشه را برداشتیم و راه افتادیم .چون که ناهار نخورده بودیم.اول دنبال رستوران حلال گشتیم.ک اف سی را پیدا کردیم و ناهار خوردیم.خلاصه تا ساعت 12 شب میگشتیم .وقتی به هتل رسیدیم . خیلی دیر بود نمازمان قضا شده بود ،دلیلش هم این بود( که مثل مالزی که در هر پاساژ و هر خیابانش مسجد و نماز خانه ایست)نبودبعد از آن به اتاقمان رفتیم و خوابیدیم
جهان گردی