سنگاپور 2
معنی سنگاپور چیست ؟ و چرا این نام را برای سنگاپور انتخاب کرده اند؟
سنگاپور لفظ فارسی کلمه سینگاپورا است که از دو بخش (سینگا+پورا)تشکیل شده است.
سینگا به معنی شیر است و پورا به معنی شهر است.
و اینکه چرا این نام را گذاشتند داستانی برای خود دارد که ما باید به چند جمله بسنده کنیم.
در زمانهای قدیم این منطقه شیرهای زیادی داشته استکه با گذشته زمان از تعداد آنها کاسته شده است
شاید این دلیل کافی باشد که این منطقه را شهر شیر بنامند.راستی نماد و سمبل این کشور شیر است ،. البته شیری که شکل پری به خود گرفته است.
1.خانه هنرThe art house) )
2.مرکز خرید سانتک سیتیSuntec City) )
3.جزیره سنتوزاSentosa Island))
4.پارک پرندگانBird park))
5.خیابان ارچارد( Orchard Road
6.تاتر اسپلنیدEsplanade theatre))
7.پارک مرلایونMerlion park))
8.ساختمان قدیمی دادگاه عالی / تالار شهرOld supreme court/city hall))
9.پا دانگThe Padang))
10.موزه تمدن آسیاییAsian Civilization Museum))
11.تاتر ویکتوریا و سالن کنسرتVictoria theatre&Concert Hall))
12.?پلهای کیوناگ و اندرسونCavenagh/Anderson bridges))
13.هتل فولرتنFullerto
جزیره سنتوزا ابتدا به عنوان یک روستا برای ماهیگیری بوده و با نام"بنبست مردگان" یا" جزیرهای که مرگ در پس آن قرار" گرفته_از آنجایی که به عنوان محل تدفین از آن استفاده میگردید_خوانده میشد.انگلیس تا سال 1967 از این جزیره به عنوان پایگاه نظامی استفاده میکرد.
امروزه سنتوزا به یک تفریح گاه برای مردم،در هر سنی که باشند تبدیل شده است.جدای از دریا،ساحل و آفتاب،جذاببیتهای این جزیره شامل موزه ها،جاهای دیدنی تاریخی،شهر بازی و پارکهای ماجرا جویی،یک فواره? موزیکال،گذرگاههای داخل طبیعت و فعألیت ورزشی میباشد.کلیه این مکانها به وسیله مونوریل جزیره قابل دسترسی هستنند.سنتوزا علاوه بر کلبههای ییلاقی دارای دو هتل اصلی است.برای رفتن به جزیره از تاکسی ،اتوبوس ،تله کابین و قایق میتوان استفاده کرد
جهان گردی
سنگاپور قسمت اول
سنگاپور در جنوب شرقی آسیا واقع شده که از آب و هوای مرطوب و ابری بر خوردار است.
از نظر مرزی باید گفت که آنها به وسیله پلی که بر روی دریاست به هم وصل شده اند.سومین کشور کوچک جهان است .
چه از نظر بهداشت و چه از نظر آموزش و همچنین امنیت رتبه بالائی را به خود اختصاص داده است.
سنگاپور از معماری بالائی بر خوردار است. این کشور جزیره است و جزایر دیگری هم به دور خود دارد از جمله جزیره هایی که میتوان به آن اشاره کرد (سنتوزا) است.
همانطور که گفتم سنگاپور یک جزیره است یعنی سطح آب زیر زمینی آن خیلی بالا است به طوری که اگر یک متر از زمین را بکنند به آب میرسند ولی این مشکل را با حضور مهندسان ماهر حل کرده اند و توانسته اند قطار زیر زمینیای در عمق چند متری زمین بسازند.نکته جالبی که میتوان به آن اشاره کرد وجود آپارتمان هایی با دیوارهای شیشهای است که هم به معماری آنها و هم به استقلال آنها مربوط میشود.از آنجایی که آنها در رقابت با کشورهای دیگر از جمله مالزی هستند و اینکه منابع مصالح ساختمانی در کشور مالزی است سعی بر کمتر وارد کردن مصالح ساختمانی دارند و بیشتر سعی میکنند که از شیشه و بازیافت مصالح ساختمانهای قدیمی استفاده کننند با وجود این اوصاف 90%مردم در کاندومینیوم(آپارتمان هایی با استخر و سالن ورزشی)و 10% باقیمنده در خانههای زیبا و بزرگ زندگی میکننندکه مالکیتش از آن خودشان است. راستی در سنگاپور خانه هایی با سقفهای شیروانی دیده نمی شود
جمعیت این کشور حدود پنج میلیون نفر است که آن را می توان به سه قسمت تقسیم کرد.
(1مسلمان ها
(2چینی تبارها
(3هندوها
مسلمان ها
آمارها نشان میدهد که جمعیت آنها نسبت به بقیه اقشار مردم کمتر است. آنها محلهای را به خود اختصاص داده اند.زنانشان بلوز و دامن بلند به همراه روسریهای زیبا و آراسته میپوشند و مردانشان هم با کلاههای مشکی و لنگ هایی که به دور خود میپیچند شناخته میشوند.نکته جالب اینجاست که فقط در محله مسلمانها و مساجد آنها دستشوییهای مکعبی با لوله آب یافت میشود که به قول یکی از مسلمانهای آنجا "هر کسی میتواند از آن استفاده کند".
چینی تبار ها
اکثر مردم سنگاپور چینی تبار هستنند که سالیان قبل از شهرهای جنوبی کشور چین مهاجرت کرده اند که مهاجرتشان ازطریق کشتی و امرار معاششان با ماهی گیری بوده است.آنها محله مخصوصی ندارند بلکه در تمام کشور پراکنده هستند آنها پوشیده نیستند ولی خیلی ساده و موقر هستند.
هندوها
تعدادشان از مسلمانها هم کمتر است .آنها را معمولاً با غذاهای تندشان ،لباسهای ساریشان میشناسند
جهان گردی
بعد از ازدواج سرنوشت ،من را به خارج از ایران(مالزی) راهی کرد ولی خوشبختانه آنجا جایی بود که کاملا با روحیات من همخوانی داشت جایی با مردمی صادق و شاد . صادقیشان به این منظور که اگر از آنها سوالی می پرسیدی که بلد نیودند ،می گفتن "I don"t know la"یعنی من نمی دونم و شاد بودن آنها هم به پوشیدن لباسهای رنگارنگ و پوشیده ای است که می پوشند البته باید بگویم که شاید در این میان بعضی ازانها باشند که از فرهنگ غرب تاثیر گرفته و لیاسهای غیر پوشیده می پوشند.نکته دیگری هم که باید بگویم : این نظر من است شاید نظر افراد دیگر متفاوت باشه.شاید این دید اجتماعی من نسبت به زندگی باعث می شود که سازش من را نسبت به هر محیطی و هر فردی بالا ببرد
هرکشوری قانونی دارد و مالزی هم مثل بقیه کشورهای جهان برای خودش قانونهایی دارد یکی از اون قانونها که شامل من شد یا به عبارتی من آن را درک کردم این بود که:"به ازای هر ورودی به این کشور ویزای توریستی میدهند که این ویزا معمولا سه ماهه است (این ویزا به گونه ای است که به هر کسی اجازه میدهد تا 90روز خوب گشت و گذار کنند ولی اگر این 90 روز بشود 91 باید جریمه بدهد ویا اینکه قیل از انکه موعد مقرر برسد باید سفری خارج از کشور داشته باشد) تا بتواند دوباره از مزایای آن کشور استفاده کند".
من مدتی از ویزای توریستی 90 روزه استفاده میکردم برای اینکه بتوانم همراه همسرم بمانم(چون همسرم دانشجو است). وقتی که این ویزا تمام می شد مجبور بودیم که سفری به خارج از کشورداشته باشیم این اتفاق برای ما 2 بار افتاد .یک بارش به سنگاپور و بار دیگرش به اندونزی رفتیم ولی سری بعد من از ویزای همراه استفاده کردم تا نیازی به خارج شدن نباشد
من بر صدد اومدم تا خاطرات و نگرش هام را بنویسم تا هیچوقت آن را فراموش نکنم
جهان گردی
یک دفعه یادم افتاد به کودکیم (موقعه ای که به کودکستان می رفتم) گفتم در مورد آن روزها چیزی بنویسم تا خاطره آن روزها برام ثبت بشه و هیچ وقت آن را فراموش نکنم
من و دخترخالم(زهرا) توی یک آمادگی بودیم اسم آمادگیمون هم (کودکستان عبد الملکی) بود زهرا دختری شیطون و کاملا وابسته به خانواده بود این قضیه به حدی بود که خاله جونم که صبح می آوردنش مدرسه باید تا ظهر توی مدرسه می نشستن تا خانم خانما مدرسه اشون تموم بشه ، تازه بعضی وقتها بین کلاسها مامانشو کنترل میکرد تا ببینه هستن یانه. ولی من (لیلا ) دختری ساکت و آرام بودم که همین ساکتیم سبب شد که معلممون (خانم حسینی )بهم جایزه بده اون هم چی یک تلفن که به شکل کفش دوزک بود (خود بدنه تلفن سبز باله کفش دوزک قرمز با دایره های قرمز بود) .جالب بود همون چیزی بود که من دوست داشتم آن را بخرم .
آن قدر دوستش میدوشتم که وقتی اومدم خونه و کمی که باهاش بازی کردم آن را قایم کردم که نکنه بچه ها ی خواهرم آن را خراب کنند .
ولی ازقدیم گفتن از هر چیزی که ترسیدی سرت میاید چون این طرز فکرت به دیگران منتقل میشه
راهنمایی که بودم اون را ازکمد بیرون اوردم تا کمی یاد ان دوران را بکنم ولی پسر دادشم( علی ) ان را دید و ان تلفن خوشکل به ملکوت اعلی پیوست.
عید نوروز 91
من خودم را از اواسط اسفند برای عید و سال نو آمده کردم و مشغول درست کردن سبزه شدم .امسال اولین سالی بود که سبزه درست میکردم ذوق زیادی داشتم ،دوست داشتم که به ثمر برسه و سبز بشه ،خیلی مواظبت ازش کردم و هر روز 2 بار بهش آب میدادم و سعی می کردم که خشک نشه پارچه سفیدی که از( پاره کردن زیر پیراهنی قدیمی همسرم)روش انداخته بودم و تا بلند نشد به همسرم اجازه ندادم که به آن نظر بیاندازد.یواش یواش خونه را مر تب میکردم تا نخوام در دقیقه نود همه کارها را بکنم البته میدونستم که تا اون لحظه(سال تحویل) باید چند بار دیگر این کار را انجام میدادم ولی نظافت را با آنچنان شوقی انجام دادم که نگو...
من چون ایران نبودم و تازه عروس هم بودم مامان بابام وسایل سفره هفت سین + آینه و شمعدونی که سر آن ست بود را به همراه یک سری لباس و شیرینی (سوهان و کلوچه نخود)برای ما پست کردن من خیلی خوشحال شدم و همش می خندیدم
این جوری بود که من اشتیاق بیشتری برای تزیین و چیدن سفره هفتسین پیدا کردم و از دو هفته قبل از عید آنها را گذاشتم