سنگاپور 4
صبح ساعت 7:45 دقیقه بیدار شدیم ، لباسهایمان را پوشیدم و رفتیم صبحانه بخوریم.
به محض اینکه صبحانه تمام شد ،سرویسمان آمد تا ما را به گشت شهری ببرد.ما را به دفتر تور برد.آنجا پیاده شدیم و سوار سرویس دیگری شدیم.در سرویسمان سه خانواده که با ما 4خانواده میشدند(فیلیپینی، چینی، هندی و ما هم که ایرانی بودیم)حضور داشتند.یک راهنمای تورهم داشتیم.(خانم چینی تبار56 ساله،مجرد ،دل زنده)بود که با وجود مسن بودنش سر به سر همه میگذاشت.ما را به پارکی که بالای کوهی بود، برد که کنارش دریا بود و میگفتند که اینجا سه کشور مالزی، اندونزی و سنگاپور به هم رسیده اند همچنین به یکی از میدانهای بزرگ شهر بردمون که (محل توریستی تفریحی )بود،به یک کارخونه طلا سازی رفتیم(که بیالت به ما گفت که حواستون باشه که به زنان فروشنده دست نزنید چون قیمت زنان سنگاپوری از طلا بیشتر است).بیالت از همه چیز صحبت میکرد ،در مورد قانون کشورشان ،زنان ،سیاست ،پول،شرایط ازدواج در سنگاپور و سخت گیری زنان برای جواب دادن به مرد ها،نقل به مضمون "مردان باید 7خصوصیت داشته باشند تا یک زن سنگاپوری جواب دهد(1.آپارتمان با تمام تجهیزات،2.پول نقد،3. کارت اعتباری،4. ماشین،5.اقامت دائم سنگاپور، 6.شغل،7. حقوق باز نشستگی ).ولی اون گفت من با سه شرط رضایت میدهم آپارتمان ،پول نقد،حقوق باز نشستگی.گشت شهریمان را به دو قسمت کرده بودند(صبح و بعد ازظهر).ساعت12:45 دقیقه گشت شهری صبحمان تمام شد.سرویس دو خانواده (چینی و هندی) را به هتلهایشان رساند.ولی ما و خانواده فیلیپینی را به دستور راهنمای تورمان به محل دفتر تور برد تا از گشت بعد از ظهر مان که همان جزیره سنتوزا بود اطمینان حاصل کند.بعد از اینکه مطمئن شدیم که میتوانیم به جزیره سنتوزا برویم،بیالت یا همان راهنمای تور ما را به محل رستورانها در آن قسمت راهنمائی کرد.در آنجا رستورنها دو قسمت میشدند(حلال و غیر حلال)،او ما ررا به قسمت حلال راهنمایی کرد،داشتیم از جلوی یک رستوران هندی ردّ میشدیم که صاحب آن مغازه ما را صدا زد و گفت :شما از هند آماده اید.گفتیم نه.سوال برام پیش آمده بود که چرا او خیال کرد ما هندی هستیم،همسرم گفت چهره من به هندیها میخورد.بعد از آن صحبتها تصمیم گرفتیم که غذای هندی بخوریم (خیلی تند بود ولی خوشمزه بود).بعد از ناهار دنبال جایی برای نماز میگشتیم.نماز خانهای پیدا نکردیم مجبور شدیم روزنامهای را بگیریم و نمازمان را روی آن بخوانیم.بعد از آن سوار سرویس شدیم(سرویسمان اتوبوس بود و تقریبا از تمام کشورها فردی پیدا میشد).دیگه راهنمای تور عوض شده بود.این دفعه( مردی چینی تبار، قدکوتاه)بود.در بین راه برایمون خیلی صحبت کرد.ولی چون بعد از ظهر بود من خواب بودم.
همان طور که گفتم برای رفتن به جزیره سنتوزا میتوان از تاکسی ،اتوبوس و تل کابین استفاده کرد.ولی ما را با تل کابین بردند تا بهتر بتوانیم از مناظر طبیعی استفاده کنیم.بعد از پیاده شدنمان از تل کابین ،ما را به جاهای مختلفی بردند ،(سینمای 4بعدی، موزه مردم شناسی،باغ پرندگان،آکواریوم،دلفین ها،تلکابین(از نوع قدیمیش)،بردند.این را هم بگویم که من دوستان زیادی پیدا کردم.برنامهها آن قدر پشت سر همدیگر بود که مجال استراحت نداشتیم.دیگه شب شده بود و موقعه برگشتن .راهنمای تور ما را به سمت اتوبوسها راهنمائی کرد،همگی سوار شدیم.اتوبوس به سمت سنگاپور حرکت کرد.در راهش هر نفر را به هتلش میرساند ما را هم به هتلمان رساند بعد از رسیدنمان شام خوردیم، نماز خواندیم و خوابیدیم.بدین ترتیب روز شنبه هم تمام شد.صبح روز یک شنبه باید ساعت 11:30 هتل را تحویل میدادیم.ساعت 8:30 از خواب بیدار شدیم، لباس پوشیدیم و رفتیم صبحانه خوردیم.بعد از صبحانه برگشتیم و ساکمون را بستیم ،لباس پوشیدیم و از اتاق خارج شدیم.بعد از اینکه تسویه حساب کردیم ساکمون را به هتل امانت دادیم و از هتل خارج شدیم.به ایستگاه اتوبوس رفتیم. اولین اتوبوس دو طبقهای که آمد سوارش شدیم و تا آخرین ایستگاهش رفتیم.آخرین ایستگاه پیاده شدیم و با نقشه راهمون را چک کردیم.سوار اتوبوس دیگری شدیم و در جلوی بهترین دانشگاه سنگاپور پیاده شدیم. بعد کمی پیاده روی کردیم ،در راهمون به مسجدی رسیدیم وارد آن شدیم ناهار میدادند ولی به ما نرسید پس ما نمازمان را خواندیم و راه افتادیم تا به مترو برسیم.قبل از ایستگاه مترو رستورانی دیدیم که غذای حلال میفروخت،آنجا ناهار خوردیم